روزگار آشفتهتر یا زلف تو یا کار من
ذره کمتر یا دهانت یا دل غمخوار من
شب سیهتر یا دلت یا حال من یا خال تو
شهد خوشتر یا لبت یا لفظ گوهربار من
نظم پروین خوبتر یا درّ و یا دندان تو
قامت تو راستتر یا سرو یا گفتار من
وصل تو دلجویتر یا شعرهای نغز من
هجر تو دلسوزتر یا نالههای زار من
مهر و مه رخشندهتر یا رای من یا روی تو
آسمان گردندهتر یا خوی تو یا کار من
صبر من کم یا وفای نیکوان یا شرم تو
خوبی تو بیشتر یا انده و تیمار من
شاهپور نیشابوری
خوبی این شعر اینه که وقتی می خونیش نمی دونش بالاخره شاعر منظورش کدون طرفه؟ طرف مخاطبش یا طرف خودش. چون خیلی راحت طرف مقابل می تونه بگه: من. یا بگه تو.
دستش در نکنه آقای نیشابوری و دستش درد نکنه آقای مردوخی .
من که خیلی دوست داشتم . این بازی با کلمه ها . این نامعلومی و بی پایانی و خلاصه این بلاتکلیفی ... عجیبه که در زندگی دوست نداریم بلاتکلیف باشیم اما در شعر و ادبیات و سینما و عکس از این خالت خوشمون میاد !
مصراع «قامت تو راستتر یا سرو یا گفتار من» یک طرف، بقیهی غزل یک طرف. هر چی بیشتر بهش فکر میکنم برایم قشنگتر می شود.
این بلاتکلیفی با خون ما عجین شده.
اسم این شاعر خیلی امروزیه، ولی شاعر قرن ششم است.
سلام یادمه یه چیزایی نوشته بودمااااااا
خب شاعر اندازه گیری هاش برای توصبفاتش
خیلی عالی بود
یعنی پیمانه زده بود با هم و در جا سر کشیده بود
و مبهوت این شیرینکاری
خواننده هم همینطور
خیلی جالب بود آقای مردوخی عزیز
من یک کامنت دیگه هم اینجا داشتم که نیست . مثل کامنتی در یکی از وبلاگ های محسن گم شده لابد . از دست این اینترنت دزد و غارتگر خسته ام . بگذریم .
من به نوبه خود عذرخواهی میکنم و امیدوارم جهالتهای یک مشت (ببخشید) ابله را به گذشت زمستان و رو سیاهی ذغال واگذار کنید.
حتی اگر مضمون کامنت را به طور مختصر هم بازگو فرمایید، به دیدهی منت میگذارم.
به به...شعر زیبائیه... اما کلماتش به قرن ششم نمی خوره ها!!
بنظرم مصرع دوم بیت اول خیلی نامفهوم میاد
صفتی که در باقی مصرعها به کلمات نسبت داده میشه در خود و شایسته ی اون کلمات هست... برای نمونه آشفته بودن درمصرع اول همین بیت برای روزگار و زلف و کار مصداق داره... اما کم بودن هرچند درباره ذره میتونه مصداق داشته باشه ُ درباره ی دهان و دل عمخوار چه مصداقی داره؟
حالا شایدم من نمیفهمم
من فکر میکنم «کمتر بودن» را به معنی «کوچکتر بودن» به کار برده. چون «کم» معنی «کوچک» هم میدهد.
والا تا آنجا که عقل ناقص من قد میدهد، هم شاعر متعلق به قرن ششم است و هم شعرها از اوست. اگر کس دیگری آنها را گفته و به این شاعر نسبت اده است، گناهش پای مرحوم «نواب صفا» که این شعر را سالها پیش از روی کتاب «کاروان شعر» او نوشتهام. یادش به خیر برنامهی رادیویی «کاروان شعر و موسیقی، نواب صفا عرضه میدارد» را، که مرا در نوجوانی به شعر فارسی علاقهمند کرد. فکر نکنم آن را شنیده باشید. مال زمان ما دایناسورهاست.
لطف داری . با کمال میل . سعی میکنم حتی اگر عین اون نباشه .
«قامت تو راستتر یا سرو یا گفتار من»
بازیهائی که در این بیت هست حیلی جالبه :
راست : قامت راست / سرو راست / گفتار راست
کج : قامت کج / سرو کج / گفتار کج ؟ کج گفتار ؟
گفتار راست / گفتار دروغ
این نوع بازی با کلمات یک خالت مدرن داره گرچه در کارهای قدیمی هم تک و توک میشه پیدا کرد .
با این حال من احساس کردم که این شعر نباید جدید باشه ..
فکر می کنم کم و بیش اینها بود .
این غزل به شدت برام آشنا است، پدرم دفتر شعر جیبی کوچکی داره که آن قدر طی سال ها شعرهایش رو خواندم که همین طور در خواب و بیداری بیت هاش جلوی چشمم رژه می رن. این غزل هم یکی از اوناست. در اون دفتر نام شاعر نوشته نشده ولی دو بیت افزون تر از آن چه اینجا نوشته اید دارد:
وعده ی تو کوژ یا پشت من یا ابرویت
قول تو بی اصل تر یا باد یا پندار من
چشم تو خون ریزتر یا چرخ یا شمشیر شاه
غمزه تو تیزتر یا تیغ یا بازار من
سپاسگزارم آقای رشاد عزیز
من هم متوجه شدم که منظورش دل تنگتر یا دهان تنگتر یا کوچکتره اما "کمتر" رو نمیتونستم بجاش بپذیرم
حق با شماست ... فرخی سیستانی هم، گرچه از قدماست، اما اشعار لطیفی داره !
حیف که ما از چنین برنامه هایی که ذکر کردین محروم بودیم... در ایام خاتمی... شبهای یکشنبه و دوشنبه و سه شنبه به برنامه ی شبانگاهی رادیو پیام گوش میدادم که جُنگهای زیبایی بودن از موسیقی سنتی ایرانی و موسیقی کلاسیک غربی و خوانش اشعار کهن و نو با اجرای آقایان محمودی ،باقری و کاکاوند... نکو ایامی بود... اینقدر جالب بودن که تا 2شب بیدار میموندم... میفهمم که برنامه ی استاد نواب صفا برای شما چقدر دلپذیر بوده!
این چرخه همینطور ادامه دارد....