مبتلا

شکسته‌خاطر و آزرده‌جان و خسته‌تنم

کسی مباد چنین زار و مبتلا که منم

بلای جان من این عقل مصلحت‌بین است

بیار باده که غافل کند ز خویشتنم

چو شمع آتش سوزان درون جان دارم

ببینن به روشنی فکر و گرمی سخنم

مؤید ثابتی