ترک چشم

تُرک چشمش از نگاهی غارت دل کرد و رفت

آمد و کار مرا یکباره مشکل کرد و رفت

آن سروش نیکبختی در دلم دیری نماند

آمد و یک چند در این خانه منزل کرد و رفت

داشتم از عشق او در دل دوصد نقش امید

لیک هر نقشی که در دل بود زایل کرد و رفت

خواست تا سازد خلاص از غم مرا از من گسست

چاره‌ی کار من آسان بود مشکل کرد و رفت

مؤید ثابتی