وفا

زر چه باشد که نثار کف پای تو کنم

که سر آن قدر ندارد که فدای تو کنم

سر و زر یا دل و جان هر چه به گنجینه مراست

به وفای تو نیرزد که بهای تو کنم

بس عزیز است و گرانمایه مرا عمر عزیز

لیکن آن عمر که در کار وفای تو کنم

از دل و دیده در این خانه دو منزل داری

تا کدامین بپسندی تو که جای تو کنم

لطف‌ها کردی و من هیچ نیارم کردن

در جزای تو مگر شکر خدای تو کنم

حبیب خراسانی