بهار

بهار با نفس مشک‌بار می‌گذرد

بیا که تا به خود آیی بهار می‌گذرد

به پای لاله و گل می بنوش و مستی کن

که همچو آب روان روزگار می‌گذرد

به کوی دوست صفا می‌دهم ز گریه خویش

که ابر هم ز چمن اشک‌بار می‌گذرد

به جام اگر نبری دست همچو نرگس مست

دو روز عمر تو هم در خمار می‌گذرد

ناشناس