ما اگر مالک ابریم و اگر صاحب باد
بند بر پای حوادث نتوانیم نهاد
جنبش خار و خزف نیست بجز جنبش موج
حمله شیر علم نیست بجز حمله باد
در خم شش جهت و چار مزاج است اسیر
سر و پا بسته که خوانیش بشوخی آزاد
گه در این معرکه هنگامه خرد است و بزرگ
گه در این مدرسه افسانه نسل است و نژاد
گاه غوغای خطر بین وضیع است و شریف
گاه دعوای نظر بین مرید است و مراد
رایت فتح چه بازیم در اقلیم خطر
برق اصلاح چه جوییم ز کانون فساد
کس در این سفره ندانست چه آورد و چه خورد
کس در این حوزه نسنجید چه بگرفت و چه داد
وثوق الدوله
به به. مبارک است. ما برای گرم کردن این تنور وبلاق وزین شما را لینک کردیم.
ممنون. فقط سر نزن، شعر هم بفرست. وبلاق وقتی وزین میشود که همگانی شود.
با اجازه شاعر :
ما اگر نویسنده ایم و گر خواننده
بند بر پای هیچ وبلاگی نتوانیم نهاد
کس در این وبلاگستان ندانست چه آورد و چه خورد
کس در این حوزه ندانست چه بگرفت و چه داد!
با درود
از این که اینجا را به دنیا آوردید بسیار خوشحالم!
شهری و دیاری که دران همنفسی نیست
گر لندن و پاریس بود جز قفسی نیست
وثوق
باد، باران، آسمان ابری
لب های بی خنده
روزگاران اچباری، زندگی جبری
سکوت و پرواز این همه پرنده
در شهری که کسی از تو نمی پرسد
شادی مثقالی چنده
چقدررررخوشحالم که چراغ این سرای روشن شده ...![](http://www.blogsky.com/images/smileys/017.gif)
قول میدم که همیشه بیام...
وای من چقدرخوشحالم آقای رشاد
بیا با من ، بیا پرواز گیریم
نوا از چنگ افسونساز گیریم
می جان بخش ِ عشق و آرزو را
ز دست حافظ شیراز گیریم
"منوچهر نیلی"
تشویقهای شما بانی این وبلاگ بود.
ممنونم
من شعر فریدون را در کامنت های خودم دیدم و به خیال خودم دزدیدمش که بیاور اینجا دیدم که هست.
خوب، مستقیماً تحویلم گرفتهاند.
خب ... دلم میخواد بدونم که روال کار وبلاگ قراره چطور باشه؟ چون تا حالا فقط یک شعر از وثوق الدوله شنیده بودم ... که این یکی که شما نوشتین نبوده... ما هم شنیده هامون رو تو کامنت دونی بنویسیم تا همه بیشتردرباره ی یک شاعر بدونیم؟
من تنها این شعر رو شنیده بودم که :
عبرتی گیر ز شداد که چون ساخت بهشت
اندرو پای نهشت و ز جهان رفت و بهشت
ایکه دانی بیقین خشت شود قالب تو
از چه بیهوده نهی خشت همی بر سر خشت
چرخ موی سیهت کرد چو کافور سپید
بهرت این زال کفن ساخت ازین پنبه که رشت
ایکه گویی قد رعنا رخ زیبا دارم
قد رعنای تو خم شد رخ زیبای تو زشت
خواب خوش نان جوین صحت تن خاطر امن
گر میسر شوذ این چار به از هشت بهشت
زانکه دنیای دنی مزرعه ی دار بقاست
عارف از حسن عمل تخم در این مزرعه کشت
قرار است وبلاگ همگانی باشد. کاری که شما کردید بسیار بجاست. من هم این شعر وثوقالدوله را نشنیده بودم.
باور این که کسی مثل وثوقالدوله چنین تفکری داشته باشد دشوار است:
خواب خوش نان جوین صحت تن خاطر امن
گر میسر شوذ این چار به از هشت بهشت
حتماً در اواخر عمر این را سروده است.
ممنون از همکاریتان.
یه چور وبلاگ گروهی هست که مالکش دعوت نامه می فرسته برای ملت. بعدش اونا خودشون راسن اقدام به آپ کردن می کنند.
یکی دیگه هست که به شکل کامنت می نویسند بعد مالک اونا رو آپ می کنه. اینجا قراره چه جوری بگذره؟
البته شکل و اجرای دومی راحت تره.
روش اول ممکنه گاهی از کنترل در بره. خودت که سرت اومده میدونی. اجازه بدین روش دوم رو به کار بگیریم. اگه شما هم همکاری کنین قول میدم دست کمی از روش اول نداشته باشد.
خونه ی نو مبارک. خداکنه چراغش روشن باشه و سماورش قل قل بجوشه.
خودت روشنش نگه دار.
مندیش زحیلهی زمانه
مگریز ز خوی صادقانه
کس نیست پس از منت نوازد
با نیک و بدت چو من بسازد
تو که میدونی این شعر از کیست و برای کی نوشته.
منزل نو مبارک
خوشحالم که اینجا هستید و می توانم این برشهای کمیاب و زیبا را که شما و دوستان انتخاب میکنید، بخوانم. کار ارزشمندی است.
شعر هم شعر قشنگی است با این که تا به حال جایی نخوانده بودمش ولی به بعضی از نیم بیت ها که می رسیدم حس می کردم پیشتر اینها را به عنوان مثل یا کنایه شنیده ام، نمی دانم در زمان وثوق الدوله هم این ها مثل بوده و از زبان مردم کوچه و بازار به شعرش راه پیدا کرده یا برعکس، به هر حال شعر زیبایی است، ممنون.
دانش ادبی وثوقالدوله متأسفانه زیر سایهی مشکوک سیاست او مهجور مانده است. سرودهای زیبا دارد که چندین بیت آن ضربالمثل شده است که اگر احیاتاً خود شعر را نشنیده باشید حتماً بعضی مصراعهایش را شنیدهاید:
چون بد آید هر چه آید بد شود
یک بلا ده گردد و ده صد شود
آنش از گرمی فتد مهر از فروغ
فلسفه باطل شود منطق دروغ
.
.
.
گفتن ناگفتنیها مشکل است
نیست این کار زبان، کار دل است
.
.
.
به همین دلیل فرهنگستان نیمبند اول که وثوق رئیس آن بود هنوز هم سروگردنی از فرهنگستانهای بعدی بالاتر است
این که به اینجا سر زدید باعث افتخار من است. ما را تنها نگذارید.
تبریکات صمیمانه ما را هم بپذیرید
آدمها در یک جنبه زندگیشون شاعرن
حالا هر کاره هم باشن
مهم نیست
میخوان که اونطور باشی
شعر نگاهی از طراوت روحه
باز هم دستتون درد نکنه
خوش آمدید.
این شعر دوم هم که نوشتید شعر قشنگی است حق با شماست هر چند نشنیده و نخوانده بودم ولی نیم بیتهایش آشنا است.
دوستان خوب و ذوق و طبع خوش شما همراه را با علاقهمندی های مشترک همه را در این سرای دوست داشتنی گرد هم می آورد.
با اجازه هر از گاهی شعری اینجا می نویسم.
حتماً بنویسید. خیلی هم ممنون میشوم.
رشاد عزیز
سالها پیش کتابی از دستفروشهای انقلاب خریده بودم با عنوان "عارفانه ها" که بسیار متناسب احوالات اون روزهام بود.. هرچند حالا هم بهش سر میزنم... این شعر وثوق الدوله رو تو اون کتاب خوندم که همه ی اشعار عرفانی از شعرای معروف و غیر معروف رو گزینش کرده البته باتوجه به زمان اولین انتشارش سال64 و سلیقه گرد آورنده نمیشه انتظار داشت که هرچیزی رو که میخوایم توش ببینیم... اما از وثوق الدوله همین شعر عرفانی! رو داشت...
من دیوان وثوق را داشتم ولی هر چه میگردم در کتابخانهام نیست. انگار از زمانی که دل از کتابخانهداری بریدهام کسی برده و پس نیاورده. ولی کلاً شعرهای محکمی داشتهاست.
باز ای باران ببار
بر تمام پیکرم موی سرم
بر تمام واژه های انتظار
باز ای باران ببار