امروز دلا از دوش آشفتهترت بینم
جز مستی می در سر شور دگرت بینم
گویا شدهای عاشق ای دل که بدین گونه
خوناب جگر جاری از چشم ترت بینم
ذرات وجود من از رقص به وجد آید
ای مهر جهانآرا گر یک نظرت بینم
ز اسرار نهان سازم یکباره خبردارت
مانند «محیط» از خود گر بیخبرت بینم
محیط قمی