به روی سینهی من دستگاه عکاسی
تو همچون قبلهی معبود در مقابل من
تلاش سخت نمودم که عکس روی تو را
به شیشه گیرم و چیزی نگشت حاصل من
ز بیلیاقتی خویش شرمگین بودم
ولی توجه دل کرد حل مشکل من
ببین که عکس جمال تو را ز شیشهی عکس
به خویش جلب نمودهاست شیشهی دل من
ابوالقاسم لاهوتی
ارسالی توسط سرکار خانم فرناز
خاک دل آن روز که میبیختند
شبنمی از عشق بر او ریختند
بی اثر مهر چه آب و چه گل
بی نمک عشق چه سنگ و چه دل
چند زنی قلب سیه بر محک
سنگ بود دل که ندارد نمک
ذوق جنون از سر دیوانه پرس
لذت سوز از دل پروانه پرس
دل که ز عشق آتش سودا در اوست
بهتر از آن دل که نه یاری در اوست
نیست دل آن دل که در او داغ نیست
لالهی بیداغ در این باغ نیست
نازکی دل سبب قرب توست
گر شکند کار تو گردد درست
دامن از اندیشهی باطل بکش
دست ز آسودگی دل بکش
روی بتان گرچه سراسر خوش است
کشتهی آنیم که عاشقکش است
هر بت رعنا که جفاکیشتر
میل دل ما سوی او بیشتر
لالهعذاری که جفاجوی نیست
همچو گلی دان که در او بوی نیست
ناله ز بیدرد نباشد پسند
چند دل و دین چو نهای دردمند
غزالی مشهدی