عاشق ار بر رخ معشوق نگاهی بکند
نه چنان است گمانم که گناهی بکند
ما به عاشق نه همین رخصت دیدار دهیم
بوسه را نیز دهم اذن که گاهی بکند
ملا احمد نراقی
پ.ن. میگویند وقتی ملا احمد نراقی این قطعه را برای یغمای جندقی خواند، یغما همچنان ساکت ماند. نراقی گفت: «چرا چیزی نمیگویی؟» یغما گفت: «منتظر فتوای سومینم!»
خفته در چشم تو نازی است که من میدانم
نگهت دفتر رازی است که من میدانم
قصهای را که به من طرهی کوتاه تو گفت
رشتهی عمر درازی است که من میدانم
بینیازانه به ما میگذرد دوست ولی
سینهاش بحر نیازی است که من میدانم
گرچه در پای تو خاموش فتادهست این شمع
سایه را سوز و گدازی است که من میدانم
پژمان بختیاری