هنوز

با آن که در حریم تو بیگانه‌ام هنوز

چون حلقه بسته بر در این خانه‌ام هنوز

بگذشت شب ز نیمه و من با خیال دوست

میناصفت به گوشه‌ی میخانه‌ام هنوز

از شعله‌ی نگاه تو پروا نمی‌کنم

ای شمع من بسوز که پروانه‌ام هنوز

چون گوهری که بر سر انگشتری نهند

ای آشنا به چشم تو بیگانه‌ام هنوز

گفتم چه الفت است به گیسوی او مرا

دل ناله کرد و گفت که دیوانه‌ام هنوز

رضا ثابتی

نظرات 1 + ارسال نظر
فروزان شنبه 22 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 04:30 ب.ظ

آخی عاشق این شعرای عاشقانه ام
توی این شعرا علیرغم اینکه من بعد از سالها گفتن دارم میخونمشون الفتی با قلبم هست
انگار این درد منه
غصه منه
من با همشون هموزنم
با همشون همدردم
شاید غم مرا کسی سالها قبل تجربه کرده که اینچنین بی پروا مرا
به آتش می کشد

شاید!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد