زر چه باشد که نثار کف پای تو کنم
که سر آن قدر ندارد که فدای تو کنم
سر و زر یا دل و جان هر چه به گنجینه مراست
به وفای تو نیرزد که بهای تو کنم
بس عزیز است و گرانمایه مرا عمر عزیز
لیکن آن عمر که در کار وفای تو کنم
از دل و دیده در این خانه دو منزل داری
تا کدامین بپسندی تو که جای تو کنم
لطفها کردی و من هیچ نیارم کردن
در جزای تو مگر شکر خدای تو کنم
حبیب خراسانی