-
مرو
دوشنبه 10 خردادماه سال 1395 15:04
مرو از پیشم و عمری نگرانم مگذار یا چو رفتی به امید دگرانم مگذار گاه گاهی به من از مهر پیامی بفرست فارغ از حال خود و جان و جهانم مگذار چون دم صبح به روز سیهام خنده مزن در کف گریه از این بیش عنانم مگذار بر دلم داغ غم عشق تو ایام نهاد تو دگر داغ غم هجر به جانم مگذار منشین در بر غیر...
-
بوسه عاشق
پنجشنبه 23 اردیبهشتماه سال 1395 10:56
عاشق ار بر رخ معشوق نگاهی بکند نه چنان است گمانم که گناهی بکند ما به عاشق نه همین رخصت دیدار دهیم بوسه را نیز دهم اذن که گاهی بکند ملا احمد نراقی پ.ن. میگویند وقتی ملا احمد نراقی این قطعه را برای یغمای جندقی خواند، یغما همچنان ساکت ماند. نراقی گفت: «چرا چیزی نمیگویی؟» یغما گفت: «منتظر فتوای سومینم!»
-
ناز چشم
چهارشنبه 8 اردیبهشتماه سال 1395 21:25
خفته در چشم تو نازی است که من میدانم نگهت دفتر رازی است که من میدانم قصهای را که به من طرهی کوتاه تو گفت رشتهی عمر درازی است که من میدانم بینیازانه به ما میگذرد دوست ولی سینهاش بحر نیازی است که من میدانم گرچه در پای تو خاموش فتادهست این شمع سایه را سوز و گدازی است که من میدانم پژمان بختیاری
-
نوروز
جمعه 29 اسفندماه سال 1393 06:55
مرا به یاد تو ایام عمر پیروز است که با خیال تو روزم همیشه نوروز است ز آفتاب جمالت شکفتهام که مرا چو جلوهی تو نباشد شب است اگر روز است بیا به فصل گل و عید و عشق و دور بهار ببین که همدم من آه خانمان سوز است بهار و می طربافزا شد از طلیعهی گل ز عشق گل دل بلبل چو لاله پرسوز است مریم ساوجی
-
شور دگر
یکشنبه 11 آبانماه سال 1393 20:25
امروز دلا از دوش آشفتهترت بینم جز مستی می در سر شور دگرت بینم گویا شدهای عاشق ای دل که بدین گونه خوناب جگر جاری از چشم ترت بینم ذرات وجود من از رقص به وجد آید ای مهر جهانآرا گر یک نظرت بینم ز اسرار نهان سازم یکباره خبردارت مانند «محیط» از خود گر بیخبرت بینم محیط قمی
-
می و میخانه
دوشنبه 7 مهرماه سال 1393 13:52
باده پیش آر که بر طرف چمن خوش باشد مطربی چند و گلی چند و گلاندامی چند صوفی و گوشه محراب و نکونامی و زرق ما و میخانه و دردیکش و بدنامی چند عبید زاکانی
-
هنوز
یکشنبه 16 شهریورماه سال 1393 08:56
با آن که در حریم تو بیگانهام هنوز چون حلقه بسته بر در این خانهام هنوز بگذشت شب ز نیمه و من با خیال دوست میناصفت به گوشهی میخانهام هنوز از شعلهی نگاه تو پروا نمیکنم ای شمع من بسوز که پروانهام هنوز چون گوهری که بر سر انگشتری نهند ای آشنا به چشم تو بیگانهام هنوز گفتم چه الفت است به گیسوی او مرا دل ناله کرد و گفت...
-
تو
یکشنبه 12 مردادماه سال 1393 12:20
ما را گلی از روی تو چیدن نگذارند چیدن چه خیال است که دیدن نگذارند گفتم شنود مژدهی دیدار تو گوشم آن نیز شنیدم که شنیدن نگذارند صد شربت شیرین ز لبت خستهدلان را نزدیک لب آرند و چشیدن نگذارند بخشای بر آن مرغ که خونش گه بسمل بر خاک بریزند و تپیدن نگذارند کمال خجندی
-
بی تو
چهارشنبه 11 تیرماه سال 1393 14:37
چه نشاط باده بخشد به من خراب بی تو به دل شکسته ماند قدح شراب بی تو تو چنان رمیدی از من که به خواب هم نیایی به کدام امیدواری بروم به خواب بی تو ناشناس
-
ترک مست
یکشنبه 11 خردادماه سال 1393 22:26
زان می که داد ساقی مجلس به دست ما بالا گرفت کار دل میپرست ما از پا درآمدیم به راه وفا دریغ یاران بیوفا نگرفتند دست ما با یک نگاه صد دل هشیار صید او هر جا که پا به ناز نهد ترک مست ما مشفق کاشانی
-
بهار
سهشنبه 27 اسفندماه سال 1392 09:20
بهار با نفس مشکبار میگذرد بیا که تا به خود آیی بهار میگذرد به پای لاله و گل می بنوش و مستی کن که همچو آب روان روزگار میگذرد به کوی دوست صفا میدهم ز گریه خویش که ابر هم ز چمن اشکبار میگذرد به جام اگر نبری دست همچو نرگس مست دو روز عمر تو هم در خمار میگذرد ناشناس
-
وفا
یکشنبه 27 بهمنماه سال 1392 10:17
زر چه باشد که نثار کف پای تو کنم که سر آن قدر ندارد که فدای تو کنم سر و زر یا دل و جان هر چه به گنجینه مراست به وفای تو نیرزد که بهای تو کنم بس عزیز است و گرانمایه مرا عمر عزیز لیکن آن عمر که در کار وفای تو کنم از دل و دیده در این خانه دو منزل داری تا کدامین بپسندی تو که جای تو کنم لطفها کردی و من هیچ نیارم کردن در...
-
غرور ناز
شنبه 7 دیماه سال 1392 08:43
چه خلاف سر زد از ما که در سرای بستی بر دشمنان نشستی دل دوستان شکستی سر شانه را شکستم به بهانهی تطاول که به حلقه حلقه زلفت نکند درازدستی به کمال عجز گفتم که به لب رسیده جانم به غرور ناز گفتی که مگر هنوز هستی فروغی بسطامی
-
روی تو
چهارشنبه 13 آذرماه سال 1392 09:41
هر سو که دویدیم همه سوی تو دیدیم هر جا که رسیدیم سر کوی تو دیدیم هر قبله که بگزید دل از بهر عبادت آن قبلهی دل را خم ابروی تو دیدیم روی همه خوبان جهان بهر تماشا دیدیم ولی آینهی روی تو دیدیم سرحلقهی رندان خرابات مغان را اندر شکن حلقهی گیسوی تو دیدیم در دیدهی شهلای بتان همه عالم کردیم نظر نرگس جادوی تو دیدیم هر عاشق...
-
مرو
جمعه 24 آبانماه سال 1392 09:49
مرو از پیشم و عمری نگرانم مگذار یا چو رفتی به امید دگرانم مگذار گاهگاهی به من از مهر پیامی بفرست فارغ از حال خود و جان و جهانم مگذار بر دلم داغ غم عشق تو ایام نهاد تو دگر داغ غم هجر به جانم مگذار منشین در بر غیر و مبر از یاد مرا غم دیگر به سر درد نهانم مگذار چون دم صبح به شام سیهم خنده مزن در کف گریه از این بیش عنانم...
-
جفا
پنجشنبه 2 آبانماه سال 1392 08:38
یکبار نیفتاد به رویش نظر ما کز خون دل آغشته نشد چشم تر ما نگذاشت که بر روی تو افتد نظر من دیدی که چها کرد به ما چشم تر ما احوال دل سوخته دلسوخته داند از شمع بپرسید ز سوز جگر ما شادم که ز بامش نتوانیم پریدن بشکست گر از سنگ جفا بال و پر ما زین بانگ جرس راه به جایی نتوان برد کو خضر رهی تا که شود راهبر ما مجمر زوارهای
-
ترک چشم
چهارشنبه 24 مهرماه سال 1392 20:45
تُرک چشمش از نگاهی غارت دل کرد و رفت آمد و کار مرا یکباره مشکل کرد و رفت آن سروش نیکبختی در دلم دیری نماند آمد و یک چند در این خانه منزل کرد و رفت داشتم از عشق او در دل دوصد نقش امید لیک هر نقشی که در دل بود زایل کرد و رفت خواست تا سازد خلاص از غم مرا از من گسست چارهی کار من آسان بود مشکل کرد و رفت مؤید ثابتی
-
مبتلا
پنجشنبه 7 شهریورماه سال 1392 11:22
شکستهخاطر و آزردهجان و خستهتنم کسی مباد چنین زار و مبتلا که منم بلای جان من این عقل مصلحتبین است بیار باده که غافل کند ز خویشتنم چو شمع آتش سوزان درون جان دارم ببینن به روشنی فکر و گرمی سخنم مؤید ثابتی
-
دولت عشق
سهشنبه 15 مردادماه سال 1392 23:09
جلوه تا در نظر آن سرو خرامانم کرد پا به گل دست به دل سر به گریبانم کرد داستان شب هجران تو گفتم با شمع آنقدر سوخت که از گفته پشیمانم کرد ذوق تعمیر نمیساخت به آب و گل من خانهی سیل غم آباد که ویرانم کرد عاقبت حشمت و هستی مرا داد به باد دولت عشق بنازم که سلیمانم کرد هر گلی را که شب وصل تو چیدم آخر روز هجران تو از دیده...
-
جدا
سهشنبه 1 مردادماه سال 1392 22:14
سعی کردم که شود یار ز اغیار جدا آن نشد عاقبت و من شدم از یار جدا از من امروز جدا میشود آن یار عزیز همچو جانی که شود از تن بیمار جدا گر جدا مانم از او خون مرا خواهد ریخت دل خونگشته جدا دیدهی خونبار جدا زیر دیوار سرایش تن کاهیدهی من همچو کاهی است که افتاده ز دیوار جدا من که یک بار به وصل تو رسیدم همه عمر کی توانم که...
-
گرد غم
دوشنبه 24 تیرماه سال 1392 08:12
نه همین میرمد آن نوگل خندان از من میکشد خار در این بادیه دامان از من با من آمیزش او الفت موج است و کنار روز و شب با من و پیوسته گریزان از من قمری سوختهبالم به پناه که روم تا به کی سرکشی ای سرو خرامان از من به تکلم به تبسم به خموشی به نگاه میتوان برد به هر شیوه دل آسان از من نیست پرهیز من از زهد که خاکم بر سر ترسم...
-
نبود
جمعه 14 تیرماه سال 1392 09:52
یک نمکچش قسمت ما زان لب شیرین نبود نعمت الوان ما جز حسرت زنگین نبود عمر بگذشت و نگشتم آگه از احوال خویش هیچ کس را خواب غفلت این قدر سنگین نبود توبهام ساغرکش خمیازه کرد از زهد خشک من که از مستی به جز خشت سرم بالین نبود تهمتی از عیش بر فرهاد مسکین بستهاند تلخکامی بر مذاق هیچ کس شیرین نبود در دلش گاهی اثر میکرد آه ما...
-
بنشین
سهشنبه 28 خردادماه سال 1392 09:14
آمدی رفت ز دل صبر و قرارم بنشین بنشین تا به خود آید دل زارم بنشین دین و دل بردی و اکنون پی جان آمدهای بنشین تا به تو آن هم بسپارم بنشین آمدی کز غم بیرون ز شمارم پرسی بنشین تا به تو یک یک بشمارم بنشین بعد عمری نفسی بر سر من آمدهای دست از دامن وصلت نگذارم بنشین از برم رفتی و میمیرم از این غم باری به کنارم ننشستی به...
-
هندوی زلف
شنبه 18 خردادماه سال 1392 09:16
گفتمش هندوی زلفت گفت طراری کند گفتمش جادوی چشمت گفت عیاری کند گفتمش لعل تو خواهد کرد کام دل روا باز گفت آری کند لیکن به دشواری کند گفتمش بیمار عشقت را چو جان آمد به لب گفت لعل جانفزای من پرستاری کند گفتمش هندوی سرمستت بود دائم خراب گفت مخمور است و گاهی نیز خماری کند گفتم آن طوق معنبر چیست در گردن ترا گفت تسبیح است و...
-
زیبا
شنبه 11 خردادماه سال 1392 10:43
زیور به خود مبند که زیبا ببینمت با دیگران مباش که تنها ببینمت در این بهار تازه که گلها شکفتهاند لبخند عشق زن که شکوفا ببینمت یک جام نوش کردی و مشتاق دیدمت حام دگر بنوش که شیدا ببینمت بگذشت در فراق تو شبهای بیشمار هر شب در این امید که فردا ببینمت نازم به بینیازیت ای شوخ سنگدل هرگز نشد که اسیر تمنا ببینمت منتپذیر...
-
بهار
چهارشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1392 08:34
عید آمد و زینت یافت باغ از گل و ریحانها آواز طرب برداشت بلبل به گلستانها وقت است که میخواران از باغ برون آیند بنهفته گل و سنبل در جیب گربیانها وقت است که پوشد کوه از س بزهی نورسته پیراهن زنگاری آو یخته دامنها وقت است که بگدازد برف از شرر خورشید وز کوه گذارد سیل سر سوی بیابا نها داوری شیرازی
-
مسند ناز
یکشنبه 1 اردیبهشتماه سال 1392 22:45
ای ز تو کوه کوه غم بر دل مبتلای من نیست مراد خاطرت جز غم و جز بلای من هر مژه کرده جوی خون بر رخ من روان ولی کیست که با تو دم زند از من و ما جرای من مهر و وفای من ببین ترک جفای خود بکن زان که جفای چون تویی نیست کم از وفای من نامهصفت سیاهرو مانم اگر نه فضل تو خامهی مغف ر ت کشد بر ورق خطای من باد همیشه تا بود نام و...
-
بهاریه
جمعه 23 فروردینماه سال 1392 14:36
نسیم خلد میوزد مگر ز جویبارها که بوی مشک میدهد هوای مرغزارها فراز خاک و خشتها، دمیده سبز کشتها چه کشتها بهشتها، نه ده نه صد هزارها به چنگ بسته چنگها، به نای هشته رنگها چکاوها، کلنگها، تذروها، هزارها زنای خویش فاخته، دو صد اصول ساخته ترانه ها نواخته، چو زیر و بم تارها زخاک رسته لاله ها، چو بسدین پیاله ها به برگ لاله...
-
شکوه
شنبه 17 فروردینماه سال 1392 12:03
شد د ر شکوهی ما با سر گی سوی تو باز شب وصل است بسی کوته و این قصه دراز پر من باز ولی رفته ز یادم پرواز من که پرواز ندانم چکنم با پر باز گر به رویم همه درهای خوشی بندد چرخ هیچ غم نیست اگر هست در میکده باز گفتمش با غم هجران چکنم گفت بسوز گفتمش چارهی این سوز بگو گفت بساز همه گویند که پروانه بود عاشق شمع عاشق کیست بگو...
-
کعبه
سهشنبه 8 اسفندماه سال 1391 11:37
چه خوش است پیش زلفت سر شکوه باز کردن گلههای روز هجران به شب دراز کردن همه روز در خیالم که شب دگر بیاید تو و ناز ها که داری من و آن نیاز کردن درِ دل کنون نشاید به همه فراز کردن تو به خانه ای نشاید در خانه باز کردن به تکلمی دهانت بگشود عقدههایم چه خوش است کشف معنی بر اهل راز کردن سر کوی دلبر من به حریم کعبه ماند که به...