اندیشه خلاق من، نقشی از او تصویر کن
او رفت و درد هجر را درمان بدین تدبیر کن
مستی مستانش بکش، موی پریشانش بکش
پای گریزانش بکش، با جان من زنجیر کن
رخسار خواهم شرمگین، اندام خواهم نازنین
لبخند خواهم دلنشین، بتوانی ار تصویر کن
جوی از خدایان برتری، مستی ز می، حس از پری
ایهام و لطف و دلبری، وام از دم شبگیر کن
رنگی بزن از درد غم، بر چهر معصوم و دژم
وان راز جان فرسای هم با سایه ها تعبیر کن
از میوه های آرزو، دستی بنه بر دست او
ای خوش خیال چاره جو، پیکار با تقدیر کن
عبدالله بهزادی
ارسالی توسط محسن
نقل از کتاب دیار فرزانگان
به کوشش دکتر علی یزدی نژاد
اگر این عبدالله بهزادی اونیه که من می شناسم، چند شعری که ازش خواندم همه رنگ و بوی سیاسی و اجتماعی داشتن و اون شعر بهاران خجسته باد معروف و حالا جالبه که غزلی عاشقانه از او می خوانم.
نمی دونم چرا به نظرم این نیم بیت با فضای شعر همخوانی نداره:
رنگی بزن از درد غم، بر چهر معصوم و دژم
به خصوص این دو واژه معصوم و دژم، یعنی انتظار نداشتم از یک معشوق مست، زلف آشفتهی گریز پا، چهرهای معصوم و دژم هم بشود تصویر کرد.
من هم تاحالا چیزی از ایشان نخواندهام. و نمیدانستم سرایندهی بهاران خجسته باد است.
به نظر من هم این معشوق سرکش و مست نمیتواند معصوم و دژم شود. مخصوصاً که باید زلف پریشان و پای گریزانش کشید و آرزوی رخسار شرمگین، اندام نازنین، و لبخند دلنشینش کرد. مگر این که چهر معصوم و دژم مال شاعر باشد که بعید است.
این عبدالله خان همان سراینده ی بهاران خجسته باد است. چند شعر سیاسی هم دارد که در همان کتاب آمده است. از جمله شعری برای دکتر مصدق و شعر دیگری در رثای تختی سروده اند.
ناگفته نماند که به نظر من اجرای بهاران خجسته باد این شعر را جاودانه کرد.
اشعار زیبایی است
نازنین و دبش
مثل گوشه دنج پستوی خانه مادر بزرگ
که گاهی چیزی پیدا می کردم
ذوقزده نگاهش می کردم
از این افکار نازنین لذت بردم
مرحبا