جدا ز لالهرخ خود بهار را چکنم
هزار داغبهدل لالهزار را چکنم
ز خون دیده کنارم پر است بی لب یار
کنار کشت و لب جویبار را چکنم
به طوف باغ غم روز اگر برم بیرون
بلا و محنت شبهای تار را چکنم
شکاف سینه توانم که بندم از مرهم
تراوش مژهی اشکبار را چکنم
من سرایندهای این ابیات را نمیشناسم، و سالها قبل آن را در یک برنامهی موسیقی از رادیو شنیدهام. اگر کسی اطلاعانی از شاعر آن دارد، لطفاً بنویسد.
من گوگلش کردم رسیدم به ترانه ای از محمود خوانساری
http://golbang235.blogfa.com/cat-14.aspx
در ضمن یه پیشنهاد دارم. اینجوری که شما داری پست می زاری خیلی زود فک کنم کم بیاریم. یک کمی آهسته تر که مام به شما برسیم.
من هم صد سال قبل از روی آواز محمودی خوانساری نوشته بودم ولی نام شاعر را نمیدانم.
دیدم کسی تحویلم نمیگیره گفتم خودم خودم رو تحویل بگیرم. البته شاعر میگه «چو دخلت نیست خرج آهستهتر کن» ولی چون اصولاً من حرف شعرا را زیاد گوش نمیکنم، دخلم نیست خرج رو بیشتر میکنم که دلم خوش باشد دکانم رونق دارد.
چشم آهستهتر میروم.
من هم به همین رسیدم که آقای مهدی بهشت اشاره کردند.
و یه چیز دیگه این بیت را دوباره مرور کنید:
به طوف باغ غم روز اگر برم بیرون
بلا و محنت شبهای تار را چکنم
راستش با معنی نیم بیت اول مشکل دارم. انگار یه چیزی درست سر جاش نیست شاید هم من خوب متوجه نمیشم
شاید نیم بیت کمی قلنبه است و نرمی مورد انتظار برای مفهوم آن را ندارد که این طور احساس میشود. فکر میکنم مصراع سوم هم همین مشکل را دارد. خوب، حافظ که نیست که بگوید:
بی تو ای سرو روان با گل و گلشن چکنم . . . که آدم احساس کند غزلی در کار نیست بلکه جوی آب روانی است که انسان را با خود میبرد.
ممنون سر زدید.
حافظ که نه ولی بیشتر حس کردم یه چیزی این وسط درست نیست یا زیاد و کم شده، این باغ غم روز رو نمی فهمم.
شاید مثلن اگر این طور بود بیت مفهوم بهتری داشت:
به طوف باغم اگر روز برشوم بیرون
بلا و محنت شبهای تار را چه کنم؟
اگر این طور باشد باز هم مشکل است؟
به طوفِ باغ، غمِ روز اگر برم بیرون
چه چکنم؟ چکنم؟ قشنگی!
چکنم زیبایی هم از عارف قزوینی دارم که در نوبت گذاشتهام.
هم زیباتره و هم با شکلی کلی شعر بیشتر هماهنگه
ممنون