گفت ماه من به کویم کن گذر گفتم به چشم
گفتمش آیم به پا گفتا به سر گفتم به چشم
گفت جاى دلبران باشد کجا گفتم به دل
گفت گر خواهند مأوایى دگر گفتم به چشم
گفت در راهم گذارى سر کجا گفتم به خاک
گفت کن آن خاک را از اشک تر گفتم به چشم
گفت دانى خاک راهم چیست گفتم توتیا
گفت آن را بایدت کحل بصر گفتم به چشم
گفت گو ابروى من ماند به چه گفتم به تیغ
گفت پس کن سینه را پیشش سپر گفتم به چشم
گفت خواهى وصل جانان ناصرا گفتم بلى
گفت از جان بایدت قطع نظر گفتم به چشم
گفتم به چشم!
چه ایهام قشنگی در "به چشم"های این شعر هست. جدا از آن در هر بیت بازی لفظی و معنایی زیبای شاعر با معنای دوگانهای که چشم نسبت به ردیف شعر (به چشم) داره واقعاً زیباست.
چقدر زیبا بود
دلم به حال ناصر سوخت!!
هی گفتش به چشم!!
با اجازه صاحب خانه:
فروزان گرامی پیش از این در اینجا خوانده بودم که شما مشتاق خواندن سروده های حماسی استاد گرانقدر «ابوالقاسم مهدی بهشت» هستید . بدین وسیل از شما دعوت می شود سروده های نو ایشان را ا در ستون نظریات «انجمن شاهنامه خوانی » بخوانید!
مرسی پروانه عزیزم
منو اونجا حتما میبینی
متشکرم
شعر ای «به چشم» خیلی مهربان و صمیمی است
شعری جدید از هوشنگ ابتهاج برایتان می نویسم ،ه.ا.سایه در درگیری لفظی که بین دو استاد موسیقی شجریان ولطفی رخ داده خطاب به محمدرضا لطفی چه نیک ،سروده است :
گوشمال پنجه عشق:
مباد کز در میخانه روی برتابی
تو تاب توبه نداری به اشتباه مرو
چو راست کرد تو را گوشمال پنجه عشق
به زخمهای که غمت میزند ز راه مرو
هنر به دست تو زد بوسه، قدر خود بشناس
به دست بوسی این بندگان جاه مرو
تاریخ این غزل در «سیاه مشق» سایه خرداد 69 است و بعید میدانم ربطی به بیاحترامی اخیر لطفی به شجریان داشته باشد. شاید با توجه به ابیات دیگر غزل و اشارات «جامهسپیدان دلسیاه» و «خانقاه» و«خرقه» ایرادی به تمایل لطفی به خانقاهی شدن باشد.
در هر صورت غرلی بسیار زیبا همچون اکثر قریب به اتفاق غزل های سایه است. کل غزل را در یک پست مستقل میگذارم.
ممنون
شما درست می فرمایید.
این سه بیت را یکی از دوستان که معمولا ایمیل هایشان از نوع فورواردی نیست و خودشان می نویسند، برایم فرستاده بودند .
سپاسگزارم که شما موضوع را روشن کردید.