منم که جز در میخانهام پناهی نیست
به غیر پیر مغانم دلیل راهی نیست
به سلک فقر و قناعت از آن خوشم کاین ملک
به زیر امر وزیری و حکم شاهی نیست
به تاج نیست سر اهل معرفت محتاج
که به ز بیکلهی در جهان کلاهی نیست
گناه چشم تو دارد که میبرد دل من
وگرنه دیدن و دل باختن گناهی نیست
ز باده سخت زپای اوفتادهام ور نه
ز خانه تا به در میفروش راهی نیست
گر از حوادث ایام ایمنی خواهی
به غیر صفهی اهل صفا پناهی نیست
بگو به پادشه وقت قدر وقت بدان
که کاخ ملک گهی از تو هست و گاهی نیست
بسوخت حاصل نصرت ز برق غیرت عشق
چنان که در کفش از خشک و تر گیاهی نیست
میرزا عبدالحسین منشیباشی (نصرت خراسانی)
رفتم ببینم این تارک دنیا کیست؟ خواندم که خیلی هم آدم فعالی بوده و ادیبی بزرگ!
خور آسان عجب سرزمینی است!
نمیشناختمش!
دستتون درد نکنه.
میدانیم که شاعر مشهور زمانِ خود عبدالحسین نصرت در «انجمن ادبی خراسان» در تاریخ6/11/1326، به مهدی اخوان ثالث تخلص «امید» را پیشنهاد کرده و اخوان آن را پذیرفته و بعد با همین تخلص به شهرت رسیده است (رک:4 /19).
http://www.iricap.com/magentry.asp?id=8954
یک شعر هم از این شاعر در باره ی فردوسی خواندم که در وبلاگ منتشر شد.
من تا حالا اسمشم نشنیده بودم.