تا بال و پر عمر به رنگ هوس است
از اوج سرازیر شدن یک نفس است
آن لحظه که بال زندگی می شکند
در چشم پرنده آسمان هم قفس است
ما ریشه ی لحظههای بیبنیادیم
مــــا خــــــــاک عبور ناکــــجاآبادیم
ما فلسفهی گذشتن از خویشتنیم
بادیــم و اســـــــیر هر چه بادابادیم
هستی نفس ساعت سرگردانیست
در ثانیه ها دلهره ی پنهانیست
تسبیح قیامت است در دست زمان
هر دانهی آن جمجمهی انسانیست
من فلسفهی خاکم و هستم تا نیست
یعنی که رسیدهام به هستی با نیست
در من تب تکرار ازل پیچیده است
جایی برسم که هیچ هم آنجا نیست
گفتند کلام تابناکم کفر است
اندیشهی اشراقی تاکم کفر است
این سان که طواف میکنم میکده را
گر کعبه نسازند ز خاکم کفر است
ایرج زبردست
ارسالی از سرکار خانم محبوبه
درووووووووووووووووووووود

من کماکان آن نوشته های آبی را خیلی دوست میدارم
یک وقتی خیلی سالها پیش رباعیات ایرج زبردست بالای دفترهایم، پایین دفترهایم، گوشه کتابهام و ... می درخشید. اون وقتا به این اندازه بزرگ نشده بودم که وقت ندار بشوم در حدی که نرسم یک بیت از کسی را یک گوشه ای بنویسم و لذتش را ببرم ...
سپاس که وقت گذاشتید و گلچین کردید :)
خوبه که آدم حتی وقتی نیم قرن زندگی کرد هنوز دوست داشته باشه که یکی دوخط از شعری رو بنویسه و گوشه ی آینه ای یا روی تابلویی بذاره .
چقدر ما شاعر داریم یا داشته ایم و من اصلن نامشان را هم نشنیده ام. چرا؟ چرا را به خودم می گویم نه به این که چرا این قدر شاعر داریم یا داشته ایم.
بسیار لذت بردم... خیلی گزینش خوبی بود... از محبوبه بانو هم سپاس ویژه
قابل شما رو نداشت نیره بانو جان:)
فرناز بانو من را ببین