درد دل کردم کسی همداستان من نشد
از زبان افتادم و کس همزبان من نشد
هر چه در دل داشتم چندان که گفتم آشکار
هیچ کس آگاه از راز نهان من نشد
من سخنگوی زمان هستم ولی از بخت بد
هیچ کس واقف ز اوضاع زمان من نشد
داستانی بود دور زندگی شیرین و تلخ
داستانی تلختر از داستان من نشد
گر چه هر کس را زیانی آمد از سودای عشق
کس در این سودا گرفتار زیان من نشد
صادق سرمد
درووووود
گر چه هر کس را زیانی آمد از سودای عشق
کس در این سودا گرفتار زیان من نشد
دستشون درد نکنه. فقط نمی دونم شعر روون نبود یا من بلد نبودم بخونمش...
کاش حداقل یکی دو خط در مورد این شاعران می نوشتی. در ادامه مطلب. اگر نمی خوای اینجا یک دستی اش حفظ بشه. به نظر من بیشتر می تونه حس و حال شعر رو جا بندازه. در مورد شاعرانی که می شناسیم خب هر کدوممون با اشعارشون خاطراتی داریم. با این که پسر خاله مون نیستن. ولی با شاعران دیگه که نمیشناسیم اصلن حس هم ذات پنداری نداریم. نمی دونم تونستم حسسم رو بگم یا نه؟
راستش من خودم با شعر بیشتر الفت دارم تا با شاعر. نمونهاش شاعری معاصر است که میتوانم بگویم لااقل نیمی از شعرهایش را حفظ هستم، ولی آرزو میکردم کاش کس دیگری گفته بود، و اگر بار دومی گیرم بیفتد (یک بار مصاحبتی گذرا با او داشتهام) به معنای واقعی (ببخشید) جرش میدهم. اینهایی را هم که من اینجا مینویسم بیشتر ادیب هستند تا شاعر، و به پشتیبانی دانش ادبیشان شعر میسازند(!) صادق سرمد هم حقوقدانی بود با سواد و علاقهی بسیار به ادبیات و از این رهگذر شعرهایی گفته است.
نمیدونم سودای عشق چه کیفیتی داره که بعضی از شعرا در اون خودشون رو مغبون میبینن! و هرکدومشون فکر میکنن خودشون زیانکارتر بودن!
حزن دلپذیری نداره این شعر، آدم فکر میکنه طرف شکمش سیر بوده داره ناله میکنه!
رشاد عزیز ، ببخشیدها... من از صادق سرمد بصورت پراکنده شعر خوندم اما به یادم نمونده، این یکی به دلم ننشست
خوب این هم نظری است. قرار نیست من هر چه را اینجا مینویسم حتماً خوشتان بیاید. همین که نظرتان را میگویید جای سپاس دارد. من هم چیزی از شعرهای دیگرش به یاد ندارم. این را هم اگر اشتباه نکنم از روی یک کتاب جُنگ شعر نوشتهام.
ضمناً فکر میکنم هر عاشقی خود را در رفیعترین جایگاه عاشقی و مغبونتر از دیگر عشاق میداند. این از خصوصیات عشق است که چشم را از دیدن همه چیز کور میکند. (دروغ چرا من به طور جدی عاشق نشدهام، ولی این طور شنیدهام).
پاسخ تون به محسن عزیز خیلی عالی بود... اما فضولیم گل کرده که کدوم شاعر رو میگید
من دبیرستانی بودم شعرهای احمد عزیزی و شطحیاتش رو خیلی دوست داشتم اما بعدها خیلی ازش بدم اومد... یا قزوه -شاعر آقا- که شعرهای خوبی هم در کارهاش هست
درود
اگر اینحا بگویم دوستان حکم اعدام برایم صادر میکنند!
ای بابا بگید آقای رشاد، بقیههم کم کم ک رو میکنن که کی ها رو دوس داشتن که حالا تو زرد از آب دراومدن، قول میدم که حکم دوستان رو عوض کنم به اعدام نمیکشه
شاید وقتی دیگر !
خوب من هم خوشم آمد و هم همین حسی که فلوراجان خوب توصیفش کرده بهم دست داد یعنی یه جاهایی حس کردم از روی شکم سیری بوده ولی در کل تلاش شما در انتشار این شعرهای شاعران ناشناس برای من البته چون سوادم خیلی خیلی خیلی پایینه و اطلاعاتی ندارم قابل تقدیره...
ایضن بنده هم فضولی ام رو آمده... اون شاعر کیه بکشیمش؟
شما دستتون رو آلوده نکنین، اون طرف خودش دستش به خون صدها نفر آلوده است!
رفیقی داشتم که استاد فیزیک بود و چند سال پیش درگذشت. شعرهای نابی داشت که با اشعار بزرگان برابری میکرد. هرگز آنها را ننوشت و هر چه اصرار کردم نگذاشت چیزی از آنها یادداشت کنم. میگفت نمی خواهم از نامم چیزی بماند. خانمش فرانسوی بود و فرزند هم نداشت. کاش این گوشیهای لعنتی چند سال زودتر اختراع شده بودند.
الهی این گوشیا بمیرن که دیر اومدن