عشق و عقل

عقل می‌گفت که دل منزل و مأوای من است

عشق خندید که یا جای تو یا جای من است

بی تو ای نوگل گلزار طرب هر سر موی

نیش خاری است که پیوسته بر اعضای من است

پایه‌ی قد من ار لایق تشریف تو نیست

جامه‌ی جور تو  زیبند‌ه‌ی بالای من است

نکنم رنجه ز شرح غم خود خاطر دوست

که گواه دل محنت زده سیمای من است

ساغر از دست نهادن نه ز ترک طرب است

روزگاری است دل خون‌شده صهبای من است

گنهم چیست که در بزم توام راهی نیست

یا چه کردم که نه در خیل شما جای من است

سر و جان می‌دهم از کف به تماشای وصال

بی سبب نیست که دل گرم تماشای من است

آن که در باغ تمتع گل مقصود بچید

کی خبر دارد از این خار که در پای من است

شکوه از درد ندارم که طبیبی می‌گفت

رنج امروز غمش راحت فردای من است

قوام‌السلطنه

نظرات 4 + ارسال نظر
محسن چهارشنبه 2 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 06:13 ب.ظ http://ketabamoon.blogsky.com

من همیشه فکر کرده ام که هر کسی می تواند حداقل به اندازه ی یک غزل خوب در زندگی بسراید. یا یک کتاب بتویسد. چرا که آن یک غزل یا آن یک کتاب می تواند خودش باشد. بعدش اگر تمام نشد و ادامه داد می شود شاعر یا نویسنده.
این دو نفری که تا به حال نوشتی چقدر شعر سروده اند؟

من این طور فکر نمی‌کنم. ذوق و قریحه‌ی شعر گفتن و استعداد کتاب نوشتن به این سادگی نیست. والا شعرهایشان مثل شعر من و تو می‌شد که باید کلی زور بزنیم مضمون و قافیه و هزار چیز دیگر جور کنیم تا شعر شود. این دو برادر هر دو ادیب بوده‌اند و سیاست آنها را از ادبیات دور کرد.

وثوق‌الدوله که شعر زیاد دارد و اکثر آنها اشعار زیبا و محکمی هستند. پسرش یک بار شعرهایش را گردآوری و به صورت کتاب «دیوان وثوق» چاپ کرد. بعدها هم ایرج افشار آنها را تحت عنوان «آثار وثوق» چاپ و منتشر کرد.

از قوام‌السلطنه هم چند غزل پراکنده خوانده‌ام ولی ظاهراً خودش تمایلی به گرد آوردن آنها نداشته‌ و کسی هم بعد از او این کار را نکرده‌است.

محسن جمعه 4 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 04:53 ب.ظ http://sedahamoon.blogsky.com

قربانت گردم. یک پستی بگذارید به نام مثلن:
شعر هایی که برای اینجا می فرستید. که ما قامنت های وزین خودمان را درون آن بگذاریم و به پست های دیگر جسارت نکنیم. هر قامنت وزینی که در آن جا می نویسیم را نیز منتشر نفرمایید که پست وزینتان بیات نشود.
علی الحساب من این قامنت را اینجا می گذارم. ولی در قامنتی دیگر که شما منتشرش نکنید. مگر اگر صلاح دیدی در یک پست جدید.
آن یا این گونه قامنت هایی کهه شامل شعرهای وزین از آرشیوهای عینی و ذهنی ماست را هم اصلن تایید نفرمایید. علی الحساب این قامنت وزین ما را در اینجا تایید بفرمایید. ولی بعدی را نه.

چشم استاد. شعرهایی که ارتباطی با شعر پست داشته باشد در شکل کامنت تأیید میکنم. و اشعار غیر از آن را در یک پست جدید. این طور می‌پسندید؟ اگر باز هم ایرادی دارد بفرمایید تا تصحیح بفرماییم. اگر هم باز مشکل داشت وبلاگ را گروهی می‌کنیم.

پروانه چهارشنبه 9 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 11:10 ق.ظ

«عشق» و«عقل» !
بحث جالبیه!
همیشه از این بحث خوشم میاد
به نظرم عشق درست میگه وعقل گرایی هست که انسان امروز رو به این روز نشانده!
عقل می گوید برای اینکه حکومت کنی دروغ بگو، بکش، برو رو سر مردم بمب بریز...

اگر عمر دوباره‌ای داشتم فقط به دستور عشق عمل می‌کردم و عقل را به کلی کنار میگذاشتم که همه‌ی بدبختی‌هایم از داشتن (یا شاید نداشتن) آن بوده‌است.

طوقی شنبه 27 خرداد‌ماه سال 1402 ساعت 08:37 ب.ظ

عشق یعنی بی توقع از سپاس دیگران
عشق یعنی فانی شدن ازبرای دیگران
عشق یعنی یگل خشکیده را
خوش ببویی همچو بویی غنچه را
عشق یعنی یک تبسم بی دلیل
برنگاه کودکی خوارو ذلیل
عشق یعنی جان را دهی بهر هم وطن
حتی برای ایرانی دور از وطن
عشق یعنی همچو ققنوس یکه وتنهاشوی
پرزنی آتش بگیری جان دهی احیا شوی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد