خنده پس از گریه

به سر کویت اگر رخت نبندم چکنم

 

و اندر آن کوی اگر ره ندهندم چکنم

 

من ز در بستن و واکردن میخانه به تنگ

 

آمدم گر نکنم باز و نبندم چکنم

 

غم هجران و پریشانی و بدبختی من

 

تو پسندیدی اگر من نپسندم چکنم

 

مانده در قید اسارت تن من وان خم زلف

 

می‌کشد می‌روم افتاده به بندم چکنم

 

من به اوضاع تو ای کشور بی‌صاحبِ جم

 

نکنم گریه پس از گریه نخندم چکنم

 

آیت روی تو ز آتشکده‌ی زرتشت است

 

من بر آن آتش سوزان چو سپندم چکنم

 

خون من ریختی و وصل تو شد کام رقیب

 

 من به ناچار دل از مهر تو کندم چکنم

 

 شرط عقل است سپس راه جنون گیرم و بس

 

عارف آسوده من از ناصح و پندم چکنم

 

 

عارف قزوینی

نظرات 6 + ارسال نظر
پروانه شنبه 19 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:27 ق.ظ

وقتی شروع به خواندن کردم هر بیت که می گذشت با خودم می گفتم: چه قشنگ

تا رسیدم به این نیم بیت:
«من به اوضاع تو ای کشور بی‌صاحب جم»

ایستادم!
بی صاحبش که درست، ولی «جم» این وسط یعنی چه؟
رفتم سراغ گوگل تا ببینم شاید معایی از جم را نمی دانم در نشانی زیر خواندم عربها به ایران می گفتن الجم که کم کم به عجم تبدیل شده. آیا به نظر شما این معنی می تواند برای جم در اینجا کار برد داشته باشد؟

شعر بسیار خواندنی است و با فراز و نشیب های خواندنی ترش.
سپاسگزارم

http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B9%D8%AC%D9%85





این که الجم ریشه‌ی عجم باشد برایم تازگی دارد. تا جایی که من می‌دانم واژه‌ی «عجم» در زبان عربی «گنگ» معنی می‌دهد و به هر غیرعرب‌زبانی اطلاق می‌شده و مختص ایرانیان نبوده است. باید بیشتر تحقیق کنم. ممنون که مطرح کردید.

چیزی در این نیم بیت به نظرم عجیب نیامد. خیلی جاها ایران را «کشور جم» خوانده‌اند. و بی صاحب بودنش را هم ناشی از آشفتگی دوران مشروطیت دانستم که شعر آن دوره است. شاید اگر عارف امروز هم این بیت را می‌گفت عجیب نبود.

محسن یکشنبه 20 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 12:56 ق.ظ http://sedahamoon.blogsky.com

انگاری این در میخانه بستن در هر عهدی بوده.

همیشه هم راه پنهانی داشته!

شهرزاد یکشنبه 20 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:18 ق.ظ

شعرهای عارف را همیشه خیلی دوست داشته ام. چه این شعری اینجا نوشته‌اید و بوی خوش عشق به وطن را از آن می توان شنید و چه تصنیف های به یاد ماندنی و یگانه اش

این هم تصویری از عارف و سنگ مزارش:

http://i3_zad.photoblog.ir/148880.htm

محسن چهارشنبه 23 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 11:00 ق.ظ http://sedahamoon.blogsky.com

عارف دو تا سگ داشت. ب نام های مینا و مینو. یک وختی از جبر روزگار و آدمیان مرد آزار به تنگ آمده بود و این ها را سرود. ینی شاید بیشتر سرود و من فقط اینش را می دانم.
دیگر دلم هوای پری رو نمی کند
جز همسری به کاسه ی زانو نمی کند
دیگر ز ترس عارف و مینا و مینو اش
یک بی شرف عبور از این کو نمی کند.

محسن چهارشنبه 23 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 11:50 ب.ظ http://sedahamoon.blogsky.com

خواستم خدمت خانم شهرزاد عرض کنم، عکس عارف و مزارش را که در اینجا آدرس داده اند ترکیبی است. ینی در واقع جدا از هم هستند. و خب یک نفر با ذوق این ترکیب را درست کرده وگرنه. تصویر مزار عارف که در محوطه آرامگاه بوعلی سیناست، این است.
http://s2.picofile.com/file/7213168274/Aref.jpg

زهرا پنج‌شنبه 25 دی‌ماه سال 1399 ساعت 07:43 ب.ظ

منظور از واژه ی 'جم' در این مصراع تا جایی که من فکر میکنم؛ جمشید پادشاه افسانه ای و از اولین پادشاهان ایرانه.
در واقع در این مصراع نوعی پارادوکس وجود داره. از این نظر پارادوکسه ک میگه کشور بی صاحب جم! اگر جمشید پادشاهه که دیگه کشور بی صاحب نباید باشه!! و اگر کشور بی صاحبه ک دیگه جمشید نباید پادشاه باشه!
نوعی کنایه به پادشاه وقت هم هست البته

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد