همه هست آرزویم که ببینم از تو رویى
چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویى
به کسى جمال خود را ننمودهاى و بینم
همه جا به هر زبانى بود از تو گفتگویى
به ره تو بس که نالم ز غم تو بس که مویم
شدهام ز ناله نالى شدهام ز مویه مویى
همه خوشدل این که مطرب بزند به تار چنگى
من از آن خوشم که چنگى بزنم به تار مویى
چه شود که راه یابد سوى آب تشنهکامى
چه شود که کام جوید ز لب تو کامجویى
شود این که از ترحم دمى اى سحاب رحمت
من خشک لب هم آخر ز تو تر کنم گلویى
بشکست اگر دل من به فداى چشم مستت
سر خمّ ِمى سلامت شکند اگر سبویى
همه موسم تفرج به چمن روند و صحرا
تو قدم به چشم من نه بنشین کنار جویى
نه به باغ ره دهندم که گلى به کام بویم
نه دماغ این که از گل شنوم به کام بویى
ز چه شیخ پاکدامن سوى مسجدم بخواند
رخ شیخ و سجدهگاهى سر ما و خاک کویى
بنموده تیرهروزم ستم سیاهچشمى
بنموده موسپیدم صنم سپیدرویى
نظرى به سوىِ «رضوانىِ» دردمند مسکین
که به جز درت امیدش نبود به هیچ سویى
فصیح الزمان شیرازی (رضوانی)
ارسالی توسط محسن
عالی بود
این کامنت می بایستی در پست پیشین می آمد که نیامد و پست نو آمد. از آنجا که معمولن پست وقتی شیفت می شود پایین، کسی دیگر به سراغش نمی رود اینجا می نویسم.
***
ببینم ینی چه که صدای تو مناسب شعر خواندن نیست؟
صدای همه ما مناسب هر خواندنی هست. فقط باید بخوانیم.
ما هیچ کدام مدعی نیستیم که مانند احمد شاملو شعر می خوانیم. ولی بهترینی را که می توانیم ارائه می کنیم. تنبلی نکن.
هر کمکی که خواستی من هستم.
همتی بکن.
شعری که برایت فرستاده بودم به این کاملی نبود.
ولی خودمانیم اون چند تایی که در نسخه ی من نبود و در اینجا هست، خیلی دلچسب نیستند.
انگار دوست من که این را برای من نوشت خودش گزینشی عمل کرده بود.
نسخهای که فرستاده بودی دو نیمبیت کم داشت. خواستم آن دو را کامل کنم گفتم بقیهاش هم اضافه کنم. به هر حال آنها را هم همین آدم سروده. تازه فکر کنم یکی دو بیت دیگر هم دارد.
به نظر من که شاه بیت این غزل و کاربردی ترینشون، اینه. به ویژه نیم بیت دومش:
بشکست اگر دل من به فداى چشم مستت
سر خمّ ِمى سلامت شکند اگر سبویى
موافقم. قشنگترینشان است.
این شعرو همیشه وقتی شنیدم
آرزوهایم بزرگ شدند
و جایی در قلبم را که خالی بود
ز خود انباشتند
همیشه با این شعر یاد راز ونیاز مادر میافتم
و همه احساسات خوب
نمی دونستم از کیه
خیلی خوشحال شدم که این شعرو خوندم
خیلی زیبا بود
یادم نیست و یادم هست که این شعر را خوانده باشم ... به قول محسن آلزایمر و این حرفها !
اما بیت هائی دارد که تصویرهای زیبائی دارند و دوست دارم آن ها را بخوانم و باز بخوانم ...
همه خوشدل این که مطرب بزند به تار چنگى
من از آن خوشم که چنگى بزنم به تار مویى
و یک سوال از آقای رشاد عزیز صاحب وبلاق وزین : شما هیچوقت شعرهای نو نمی خواندید ؟
هم بیتی که شما نوشتید و هم نیم بیت «تو قدم به چشم من نه بنشین کنار جویی» تعبیرهای بسیار زیبایی هستند.
خوانندهای جوان این شعر را به صورت ترانهای خواندهاست که با وصف ضعف و ناپختگی صدای خواننده، تصفیف زیبایی از اب درآمده است.
من هم شعر نو را بدون تعصب خاص دوست دارم و معتقدم که شاملو و اخوان و دیگران هم اشعار زیبا و اشعار سست هم دارند. ولی بسیاری فکر میکنند با پلهای ردیف کردن واژههای زیبا شعر نو میسرایند، بدون این که چیزی از زیبایی شعر و صورت خیال در آن باشد. اینها کار را خراب میکنند وگرنه چه کسی منکر زیبایی این تابلوی پرمعنی است:
کنارِ پرچینِ سوخته
دختر
خاموش ایستاده است
و دامنِ نازکش در باد
تکان میخورد.
خدایا خدایا
دختران نباید خاموش بمانند
هنگامی که مردان
نومید و خسته
پیر میشوند.
ولی کلاً به شعر کلاسیک (مخصوصاً قدیم) دلبستگی بیشتری دارم.
راستی چقدر این جلد جدید قشنگتر از جلد قبلی است و چقدر بیشتر برازنده ی این کتاب !
ممنون از حسن نظرتان.