عشق

خاک دل آن روز که می‌بیختند

شبنمی از عشق بر او ریختند

بی اثر مهر چه آب و چه گل

بی نمک عشق چه سنگ و چه دل

چند زنی قلب سیه بر محک

سنگ بود دل که ندارد نمک

ذوق جنون از سر دیوانه پرس

لذت سوز از دل پروانه پرس

دل که ز عشق آتش سودا در اوست

بهتر از آن دل که نه یاری در اوست

نیست دل آن دل که در او داغ نیست

لاله‌ی بی‌داغ در این باغ نیست

نازکی دل سبب قرب توست

گر شکند کار تو گردد درست

دامن از اندیشه‌ی باطل بکش

دست ز آسودگی دل بکش

روی بتان گرچه سراسر خوش است

کشته‌ی آنیم که عاشق‌کش است

هر بت رعنا که جفاکیش‌تر

میل دل ما سوی او بیشتر

لاله‌عذاری که جفاجوی نیست

همچو گلی دان که در او بوی نیست

ناله ز بی‌درد نباشد پسند

چند دل و دین چو نه‌ای دردمند

غزالی مشهدی

نظرات 3 + ارسال نظر
فرناز یکشنبه 14 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 11:47 ب.ظ

به نظر میاد شما یک کتابخونه دارین مخصوص کتابهای شعر قدیمی و شعرای نه چندان شناخته شده ی قدیم !
وقتی شعری با یک شاه بیت شروع کنه کار شاعر خیلی سخت میشه و این اتفاق اینجا افتاده . اولین بیت خیلی خیلی زیباست اونقدر که بعدی ها هر چقدر خوب باشن توقع بالا رفته ی آدم رو برآورده نمی کنند .
مرسی چسبید !

زمانی دیوان شاعران همه‌ی ادوار را جمع می‌کردم. ولی حالا فقط چند مجموعه‌ی شعر از آن‌ها باقی مانده است و شعرهای اینجا را بیشتر از روی دفترچه‌ای که اشعار را از اینجا و آنجا در آن یادداشت کرده‌ام می‌نویسم.

فروزان دوشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 12:25 ق.ظ

این شعر هم خیلی قشنگ بود
راستش از صبح تا حالا چند بار خوندمش
چون ازش خوشم اومده
ولی هردفعه خواستم نظر بزارم یه کاری پیش اومده
راستش از همه ابیاتش خوشم میاد
علی الخصوص این که
هر بت رعنا که جفا کیش تر
میل دل ما سوی او بیشتر

لاله عذاری که جفا جوی نیست
همچو گلی ان که دراو بوی نست

خلاصه احسنت بی این غزالی مشهدی
عجب عاشق ماجرا جویی بوده
خوش به حال معشوقش...

محسن چهارشنبه 17 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 12:29 ق.ظ

خواستم اینجا چیزی بپرسم که دیدم خانم فرناز پرسیده و اونم اینه که این شعرا رو از کجا گیر میاری. حتا اسامی اونا نا آشنا هستن.

خوب جواب رو هم که گرفتی!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد