غم‌های دگر

از سر کوی تو گیرم که روم جای دگر

کو دلی تا بسپارم به دلارای دگر

عاقبت از سر کوی تو برون باید رفت

گیرم امروز دگر ماندم و فردای دگر

مگر آزاد کنی ور نه چو من بنده‌ی پیر

گر فروشی نستاند ز تو مولای دگر

بهر مجنون تو این کوه و بیابان تنگ است

بهر ما کوه دگر باید و صحرای دگر

سرو یک‌پای اگر قد تو بیند در باغ

زیر دامن ز خجالت بکشد پای دگر

گر به بتخانه‌ی چین نقش رخت بنگارند

هر که بیند نکند میل تماشای دگر

راه پنهانی میخانه نداند همه کس

جز من و زاهد و شیخ و دو سه رسوای دگر

دل فرهنگ ز غم‌های جهان خون شده بود

غم عشق آمد و افزود به غم‌های دگر

فرهنگ شیرازی

نظرات 5 + ارسال نظر
فروزان چهارشنبه 30 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 02:25 ق.ظ

عجب شعر زیبا وروانی بود
فکر کنم
منم یکی از اون رسواها باشم
که راه میخانه رو بلد بود
باور کنید!!
چه خوب یه شعری نوشتید
دلمون پوسید
و چه شعر نابی بود
دستتون درد نکنه

دل آرا چهارشنبه 30 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 08:21 ب.ظ

از این بیت " راه پنهانی میخانه..." خوشم میاد. از این که خودش رو تنها نمی دونه. نمی گه که فقط منم. ...

فلورا جمعه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 10:53 ب.ظ

شعر بسیار زیبائیه
همه ی مصرع هاش من رو به یاد شعر هایی مینداخت از شاعران دیگر... مخصوصا این بیت:
بهر مجنون تو این کوه و بیابان تنگ است

بهر ما کوه دگر باید و صحرای دگر

اما این شعر باید یک بیت دیگه هم داشته باشه... پدرم در ایام جوانی همیشه برام این دو بیت رو میخوند:

راه پنهانی میخانه نداند همه کس
جز من و زاهد و شیخ و دو سه رسوای دگر
توبه کردم که ننوشم پس ازین هرگز می
بجز از امشب و فردا شب و شبهای دگر

فکر میکنم متوجه میشید که چرا برام میخونده!!

فرهنگ شیرازی یکی از پنج پسر شاعر وصال شیرازی است و این غزل را هم به تقلید از غزل سعدی (هر شب اندیشه‌ی دیگر کنم و رای دگر/ که من از دست تو فردا بروم جای دگر) سروده‌است.

این بیت از ابیات غزلی از عماد خراسانی (گرچه مستیم و خرابیم چو شب‌های دگر/ بازکن ساقی مجلس سر مینای دگر) است که او هم در استقبال از این دو گفته است. خوب شد این را گفتید، در پست بعدی این غزل را هم مینویسم. ممنون


پروانه یکشنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 08:28 ق.ظ

دیگه این یکی نوبره ! پشت سر سرو حرف زدن

سرو یک‌پای اگر قد تو بیند در باغ

زیر دامن ز خجالت بکشد پای دگر

باید مجموعه ای از اشعار مقایسه‌ی سرو و قد یار جمع کنم. فکر کنم چیزهای جالب و بدیعی پیداکنم.

البته بیچاره سرو همیشه در این مورد تحقیر شده.

محسن سه‌شنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 12:02 ق.ظ

هرچه این شعر رو بالا و پایین کردم دیدم قشنگتر از اونی هست که آدم بهش فکر کنه تا دیدم توی پاسخی به کامنت خانم فلورا نوشتی که این غزلیه که از روی دست سعدی نوشته شده.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد