عمری ز سوز آتش هجران گریستم
تا یک شبت نشسته به دامان گریستم
از چشم دلفریب تو در هر گذرگهی
پیدا عتاب دیدم و پنهان گریستم
گه تنگدل چو غنچه نشستم میان باغ
گاهی چو ابر بر سر بستان گریستم
تا ننگرد سرشک مرا کس میان جمع
همچون بنفشه سر به گریبان گریستم
دوشم حبیب و باده و گل بود و من به شوق
پیش رخش چو شمع شبستان گریستم
لب بر لبش نهادم و اشکم ز دیده ریخت
بر روی گل چو ابر بهاران گریستم
هادی اشتری (فرهاد)
یه لیست دارم توی علاقه مندی های گوگل کروم که اکثرا وبلاگ های ادبی هستند و نقد فیلم، امشب هم سرک میکشیدیم بین لینک های این دوستان که به وبلاگ شما برخوردیم، کلا نه که میانه خوب داریم با شعر، باز نشده بستیم، ولی مگر چشمان تیز بین ما میگذارد، در صدم ثانیه کاریکاتور را دید و گشتیم تو هیستوری برای بازیابی وبلاگ
بلی، آدم اینطوری آشنا پیدا میکنه از اون سر دنیا، حالا شما رو هم اضافه میکنیم شاید یه زمانی خواستید نقد فیلم بنویسید یا کتابی معرفی کنید.
پایدار باشید...
گریستنها همه خوب توصیف شدن... اما یکی با بقیه فرق داره:
دوشم حبیب و باده و گل بود و من به شوق
پیش رخش چو شمع شبستان گریستم
اینجا به شوق گریسته گویا؟!
خلاصه ش میشه این مصرع از فردوسی:
من آنم که دریا کنار من است
این گریستم خوب بود. آفرین هادی.
ولی من بعد از کس در بیت زیر می خواهم یک در اضافه کنم.
اینجا:
تا ننگرد سرشک مرا کس در میان جمع
همچون بنفشه سر به گریبان گریستم
ها؟
راستی به کمک تو بی تو به سر نمی شود را خواندم.
اینجوری یک سکته درش به وجود میاری! اونم نه سکتهی ملیح، بلکه سکتهی قبیح!
مگر این که بگیم «تا ننگرد کسی سرشک مرا در میان جمع» که این هم خودش یک سکته دارد.
داستان «حاجی انا شریک» رو هم که میدونی. قضیهی کمک من هم همین جوریه.
راستی حوصله داری یه غزل دیگه با هم بسراییم و زیب این وبلاق وزین خودت بکنیم؟
حالا تو شروع کن شاید به جایی رسیدیم.
خیلی دوست دارم بدونم این ملیح و قبیح واقعا وجود داره یا اختراع !! شماست ؟ راستش سکته رو خیلی خوب می شناسم و علیرغم اینکه از شعر هیچی نمی دونم اما سکته رو خیلی زود یاد گرفتم !
به هر حال این کلمات جا می افته و کاملا رساست اگر هم اختراع شماست !
نخیر! بنده آنقدرها هم ذوق ادبی ندارم که چنین اصطلاحهایی بسازم. اینها از قدیمالایام بودهاند و در فرهنگهای مختلف آمدهاند. ولی راستش من هیچ وقت این دو را جز در طنز در کنار هم ندیدهام.
در پاسخ خانم فرناز عرض کنم که انواع و اقسام سکته ها توی پانویس های وغ وغ صاحاب هست. و اگر اشتباه نکرده باشم حتا سکته وقیح هم هست.
یه کاری می کنین نصفه شبی آدم بشینه به تقطیع کردن ها!
این مصرع شاعر عزیز از بیخ و بن یه هجا زیادی داره که با خوندن ندید می گیریمش. "در" اگه اضافه کنیم که دیگه هیچی. مصراع پیشنهادی بابا هم کلا فعولن فعولنش فرق داره! پیشنهاد می کنم بیخیال بشین و حرف شاعر رو با سکته اش قبول کنین!
* یه ضریب خطا هم برای تقطیع من بذارین. عروض یادم رفته.
ینی دل آرا حجت بر ما تمام کرد؟
ظاهراً بله.
این گریه از سیزده خرداد شروع شده!
یعنی دیگه خنده خبری نیست! محرم شده؟!
چشم.