خانمانسوز بود آتش آهی گاهی
نالهای میشکند پشت سپاهی گاهی
گر مقدر بشود سلک سلاطین پوید
سالک بیخبر حفته به راهی گاهی
قصهی یوسف و آن قوم چه خوش پندی بود
به عزیزی رسد افتاده به چاهی گاهی
هستیم سوختی از یک نظر ای اختر عشق
آتشافروز شود برق نگاهی گاهی
عجبی نیست اگر مونس یار است رقیب
بنشیند بر گل هرزهگیاهی گاهی
چشم گریان مرا دیدی و لبخند زدی
دل برقصد به بر از شوق گناهی گاهی
زردرویی نبود عیب مرانم از کوی
جلوه بر قریه دهد خرمن کاهی گاهی
دارم امید که با گریه دلت نرم کنم
بهر طوفانزده سنگ است پناهی گاهی
معینی کرمانشاهی
نام معینی کرمانشاهی انگار با آه همراهی میکنه همیشه .
اینو نخونده بودم . خوبیش اینه که شما حتی وقتی از اونها که همه می شناسیم هم شعر می ذارین , این شعر نشنیده است .
معینی کرمانشاهی بیشتر با ترانههایی که برای برنامههای موسیقی ایرانی میساخت شناخته شده بود.
امیدوارم از انتخابم خوشتون بیاد.
سلام ، تو وبگردی به وبلاگ شما رسیدم ، بسیار خرسندم از آشنایی با این سرای شعر .
شاد باشید.
سپاس از اظهار لطفتان. باز هم سر بزنید.
من این تصویر ِ جلوه بر قریه دهد خرمن کاهی گاهی
را خیلی دوست داشتم. اصلن قریه با این خرمن کاه خیلی جلوه دارد. یکی از زیباترین تصاویری است که می شود دید.
البته این روزها دیگر خیلی کم دیده می شود. گندم های درو شده یک سره می رود به آسیاب و خرمنی در قریه ای نمی بینیم.
حق یا شماست.من هم دقیقاً تصویر خرمن کاش رو خیلی خوشم اومد.
درود به شما
معینی کرمانشاهی رو خیلی دوست دارم... هرچند غمگین ترین ترانه سرای ماست. تصنیفها و ترانه هایی داره که موسیقی اصیل رو گاهی به اوج اوج رسونده... این شعر هم رو جلد کتابی هست که ازش دارم... اما من بیشتر از همه بخاطر اون شعری دوستش دارم که خدا رو زیر سوال میبره:
عجب صبری خدا دارد
اگر من جای او بودم...
من هم گاهی با این شعر خدا رو شرمنده میکنم اما بی انصاف، پرروتر از این حرفاست
آی گفتی . . . ! پررو اینجوری دیگه نوبره!