مرا از محفل وصلت جدا کردی چه بد کردی
به محنتهای هجرم مبتلا کردی چه بد کردی
نکو پنداشتی ما را ز کوی خویشتن راندن
به قول مدعی با ما جفا کردی چه بد کردی
رقیب دیوسیرت را به بزم خویش جا دادی
به یار پاک طینت ظلمها کردی چه بد کردی
ز غفلت نازنین مرغ دل سرگشتهی ما را
رها از دام آن زلف دوتا کردی چه بد کردی
شد ایامی که ناری یاد از مستورهی بیدل
خدا را بیسبب ترک جفا کردی چه بد کردی
مستوره کردستانی
سلام وبلاگ خیلی خوبی دارید اگه خواستید به وب من هم سری بزنید و اگه هم خواستید تبادل لینک کنیم
سپاس . وبلاگتون باز نشد.
ممکنه به مردن خسرو خان مربوط باشه؟ یا همین جوری در آن و ناله از بی توجهی یاره؟
تقریباً همه شعرهای مستوره خطابی به خسروخان داره.
gham angiz ast , amma zibaaaast va vagheyi
shaad va pirooz bashid
ممنون که سر زدید.
سلام
نگفتم این شعراتون قلب منو می سوزونه
حالا بگین لطف! نه بابا
حرفی که از دل بر اید لاجرم بر دل نشیند
خیلی لذت بردم
تشکر
هر چی شما بگین.
از مستوره خیلی خوشم میاد! نمی دانم چرا احساس عجیبی بهش دارم
فکر کنم هر چه سروده دوست دارم
سپاس گزارم
من کتاب قدیمی (چاپ 1304 شمسی) مجموعه اشعار مستوره را دارم. حدود 100 صفحه است. اگر دوست دارید سر فرصت صفحاتش را اسکن کرده برایتان ارسال کنم.
متاسفانه شنیده ام که تندیس مستوره ی اردلان را در سنندج یا برداشته اند یا عزم جزم به برداشتنش کرده اند و احتمالن بزودی دیگر آن را در پایین عمارت خسرو خان نخواهیم دید.
این جا رو که یادته؟
http://askamoon.blogsky.com/1390/11/07/post-239/
اصلاً مهم نیست تندیس مستوره رو بردارن یا خیال برداشتنشو داشته باشن. خودشو که نمیتونن از ذهنمون خارج کنند. خیلی زود دوباره تندیس رو با احترام بیشتر سر جاش میذاریم. اینو بهت قول میدم.
نگهبان پارک محلۀ ما کرد است سرای محله که در آن شاهنامه می خوانیم هم در داخل پارک است . در دو سه نشست نگهبان هم به دلیل کاری که در اتاق پشت کلاس داشت به اجبار به داستان های شاهنامه گوش میداد و یک روز در پارک منو دید و شروع کرد به صحبت کردن در باره شاهنامه های کردی و دوست کتابفروشش. همونجا بهش پولی دادم و از او خواستم برایم از دوستش کتاب داستان های شاهنامه کردی را بگیرد.
وقتی برگشت گفت کتابفروشی دوستم بسته بود و کتاب شعری از پرویز بنفشی به نام ده نگ دل را برایم آورده بود.
جالب اینجاست که تمام اشعار به زبان کردی است و من سواد خواندنش را ندارم. با خوشحالی کتاب را گرفتم . امیدم برای خواندن کتاب کمک شما بود. امروز همراهم است و اسکن می کنم و چند صفحه ای از آن را می فرستم اگر خوشتان آمد همه کتاب را اسکن خواهم کرد. کتاب کوچکی است.
حالا این بار نام مستوره را به همکار کردم می دهم تا شاید کتابش را در سنندج پیدا کند. همکارم امروز جای شما و همه دوستان این وبلاگ خالی، از سنندج برایم شیرینی کنجدی(فقط کنجد و کمی شکر) از شیرینی فروش دقیق آورده است .
ما گرگانی ها به این شیرینی می گوییم: پشت زیک
اگر نتوانستم کتاب را تهیه کنم حتما مزاحم شما خواهم شد.
از لطف شما بسیار سپاسگزارم
یه لایک برای پاسخت به کامنت من.
یک لایک دیگه برای پاسخ کامنت محسن !
مستوره رو در وبلاق وزین عسکامون شناخته بودم . خوشحال شدم که شعرشو اینجا دیدم . خیلی براش احترام قائلم .
نکته جالب توجه اینه که درسته که من گفتم حس خوبی که حرف خوب تولید می کنه ارزش داره اما زیاد خوشحال نمی شم وقتی یک زن شعر میگه راجع به زلف دوتا !
من هم همیشه به این موضوع فکر کرده ام . انگار وقتی در مورد مرد هم شعر گفته میشود باید خصوصیات زنانه به او داد. لابد خصوصیات مردانه قابل نیستند که توصیف شوند.
"مستوره " رو در ایام "بهار مطبوعات" شناختم ... امشب خیلی گشتم که شعرهایی که ازش یادداشت کرده بودم پیدا کنم و نکردم... اما اینطور یادم مونده که مثل "پروین" از همسرش و زندگی جور و جفا بسیار دیده! چه زیباست که نقشش در دل و جان ماست تا همیشه!
در آن دوران کدام زن از زندگی جور و جفا ندیده؟ ولی ظاهرا روابط مستوره با همسرش (همان خسروخان ناکام، حاکم کردستان) بسیار عاشقانه بوده است.
خدا را بی سبب ترک وفا کردی ، چه بد کردی
.....
در متن به جای وفا ، جفا نوشته