باید و نیست

دل تو معرکه‌ی سوزوساز باید و نیست

لب تو زمزمه‌پیرای راز باید و نیست

شده‌است حسن ز چشم جهانیان مستور

که عشق را نگه پاکباز باید و نیست

بیان کفر چنین دلنشین نباید و هست

حدیث شیخ حرم دلنواز باید و نیست

میان باده‌گساران هجوم تفرقه‌هاست

که پیر میکده دانای راز باید و نیست

فسانه‌ی شب هجران نمی‌شود کوتاه

حکایت شب وصلی دراز باید و نیست

دلم گرفت تبسم ز رنج محرومی

پیاله‌ی می میناگداز باید و نیست

صوفی غلام مصطفی (تبسم)

شاعر معاصر پاکستانی

نظرات 9 + ارسال نظر
محسن جمعه 17 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 11:02 ب.ظ http://http:/sedahamoon.blogsky.com

خواندنش خیلی سخت بود. شاید چون این شاعر پاکستانی است. و شاید اگر حافظ هم می خواست به زبان پاکسانی شعر بسراید خیلی آهنگین نبود.
در ضمن من
پیاله‌ی می میناگذاز باید و نیست
را نفهمیدم. ینی در گذازش ماندم. مشکل من است یا آن ذ باید د باشد؟

1. این شاعران را با حافظ مقایسه نکن لطفاً. ولی آنقدرها هم سخت نبود.

2. اشتباه تایپی ناشی از پیری و کوری و کری بود. تصحیحش کردم. سپاس.

فروزان یکشنبه 19 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 02:11 ب.ظ

وقتی توی شهر های ساحلی قدم می زنیم
اسمها وکنایه های جدید خیلی جالبن مثل شیرینی کده
کته کباب
و غیره
توی این شعر هم این کنایات جدید و به چشم نخورده زیاد بود
من همیشه طالب این کلمات و اصطلاحات جدیدم

دل ارا دوشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 10:09 ق.ظ

مفهومش رو دوست دارم ولی خیــــــــــــــلی سکته داره!

یه دور دیگه عروض بخون. بدون گوشواره!

محسن پنج‌شنبه 23 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 12:51 ب.ظ http://http:/sedahamoon.blogsky.com

ببین با دل آرا شدیم دو یک. یعنی من هم بروم عروض بخوانم؟ اصلن عروض نمی دانم چه هست؟

پس دو بار باید بخونی.

محسن پنج‌شنبه 23 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 09:35 ب.ظ http://http:/sedahamoon.blogsky.com

عروض یعنی دوباره خوندن؟ نمی دونستم.

فرناز دوشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 11:40 ب.ظ http://farn-sighs.blogsky.com

اولا عرض کنم که هیچ سکته نداشت . نه ناقص و نه کامل . خیلی هم حالش خوب بود .. من خوندمش کلی هم خودمو تشویق کردم !
دیگه اینکه پاکستانی به فارسی شعر گفته ؟ معاصر ؟
چه بامزه !

جدی جدی قشنگ بود .

شاهد از غیب رسید که حالش خوبه!
کم نیستند شاعران پارسی‌گوی پاکستانی.

فلورا سه‌شنبه 28 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 10:21 ب.ظ

خیلی قشنگه...خصوصا اون " زمزمه پیرای راز" خیلی به دلم نشست... از جمعه زمزمه ش میکنم تا امروز که موفق شدم کامنت بذارم... سپاس

من از این که «پیر میکده دانای راز باید و نیست» خیلی خوشم اومد.
سپاس از این که سر زدید.

فلورا سه‌شنبه 28 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 11:52 ب.ظ

نگاه شما بسیار زیباست...شاعران جوان هندی که به فارسی شعر میگن همینطورن... با کلمات و اصطلاحات و تشبیهات شاعران قرنهای ۷ تا ۱۱ مفاهیم جدید بیان میکنن... مثلا پیر میکده ی حافظ ُدانای اسراره... اما پیر میکده ی ؛تبسم؛ دانای راز نیست...
پدرم به شعرکهن بسیار علاقه منده و شعر نو رو تقریبا دوست نداره... اما این شعر و شعر شاعران معاصر هندی رو خیلی دوست میدارن... بجای ایشون هم از شما تشکر میکنم

هم از شما و هم از پدر گرامی‌تان سپاسگزارم که سلیقه‌ی شعری مرا پسندیدید.

فرناز جمعه 31 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 09:19 ب.ظ http://farn-sighs.blogsky.com

جالبه به نکته ای اشاره کنم . من بطور کلی علاقمند به شعر منظم نیستم . تاکید می کنم بطور کلی . و بطور کلی علاقمند به شعر غیر منظم ( شلخته ؟!!!! ) هستم . باز تاکید می کنم بطور کلی .
اما این وبلاگ برای من و کسانی مثل من که حتما هم کم نیستند یک حسن بزرگ داره . یک آدم خوش ذوق زحمت می کشه و کلی شعرهای دوست نداشتنی _ ببخشید _ می خونه و بعد یک دوست داشتنی رو انتخاب می کنه و ما می تونیم بخونیم و لذت ببریم .
دست شما مرسی .

اعتراض دارم. شرمنده می‌فرمایید.

ولی گذشته از این، هر صبح زود به قصد خواندن نظرات دوستان پیش از همه چیز، کامپیوتر را روشن می‌کنم.
جداً خوشحالم که از شعرها خوشتون اومده.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد