کو

ساقیا فصل گل آمد می گلفام تو کو

آب تو آتش تو پخته‌ی تو خام تو کو

گرا ترا همسری سرو من است ای شمشاد

سیب تو نار تو عناب تو بادام تو کو

گفته بودی به سرت آیم اگر جان بدهی

خط تو نامه‌ی تو پیک تو پیغام تو کو

در چمن پیشه‌ی رندان همه رطل است و ایاغ

کار تو پیشه‌ی تو شیشه‌ی تو جام تو کو

گر بیایی به سر کشته‌ی واصل به نماز

کیش تو مذهب تو دین تو اسلام تو کو

واصل کابلی

نظرات 3 + ارسال نظر
فرناز یکشنبه 14 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 12:16 ب.ظ http://farn-sighs.blogsky.com

تفکر و نگاهش یه کم مدرن و خاص به نظر میاد . مال چه زمانیه ؟

اواسط قرن سیزدهم شمسی. حدود 120 یا 130 سال پیش.

نیره دوشنبه 15 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 05:52 ب.ظ http://bahareman.blogsky.com/

خوشمان آمد...
هیچی نداشته طرف؟! ای بابا!

همه رو قبلاً بخشیده. بس که دست و دلباز بوده!

فلورا سه‌شنبه 23 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 09:28 ب.ظ

بازی شاعر با کلمات زیباست... اما حرف جدیدی هم نداره... تنها پرسشهایی که پرسش هم نیستند... چی میگن به این نوع پرسشها در شعر؟؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد