تن زدن 

 
چون با لب بسته حرف خاموشی زد
صد تیر جفا بر دل مدهوشی زد
آویختمش به دامن و با زاری
گفتم مشکن عهد چنین، دوشی زد

 
***
 
قدم حادثه
 
چون آینه از سنگ مرا ساخته‌اند
در کوره ی روزگار پرداخته‌اند
آراسته شد چو پیکر نازک من
زیر قدم حادثه انداخته‌اند
 
***

 
 
خواب آشفته
 
اندوه جهان را همه ناگفته بگیر
گوهر اگرت رسید ناسفته بگیر
تا باورت آید که جهان پندار است
بیداری خود چو خواب آشفته بگیر
 
***
 (عشرت قهرمان (نکیسا

ارسالی از سرکار خانم فرناز

نظرات 6 + ارسال نظر
محسن یکشنبه 21 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 09:00 ق.ظ

علی الحساب بپرسم: دوشی زد ینی شانه بالا انداخت؟

«دوش زدن» را در هیچ فرهنگی پیدا نکردم، ولی من هم همین برداشت را کردم.

محبوبه یکشنبه 21 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 08:49 ب.ظ http://future-seed.blogsky.com

درووود

اینها رباعیند؟ دوستشان داشتم. آن جمله آبی را بیشتر تر دوست داشتم. مخصوصا آن کلمه آخر را :)

من یک رباعی سرای معاصر شیرازی می شناسم که رباعیهای او را هم دوست دارم. بفرستم خدمتتان؟

نخیر، رباعی نیستند. دوبیتی‌اند.

حتماً بفرستید. بدون گزینش منتشر می‌شوند.

فرناز یکشنبه 21 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 10:51 ب.ظ http://farn-sighs.blogsky.com

من هم روی این دوشی زد مکث داشتم . راستش نمی دانستم که در فرهنگ هم نمی شود پیدایش کرد . فقط حس من این بود که باید چنین معنی بدهد .

خانم محبوب :

نیره دوشنبه 22 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 06:16 ب.ظ http://bahareman.blogsky.com/

چون آینه از سنگ مرا ساخته اند... چه تعبیر جالبناکی!
و دو بیتی ی آخر را بچسب و یاد خیام را در این میان گرامی دارد...

پیداست که در هر سه الهام از خیام گرفته شده است.

فلورا سه‌شنبه 23 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 10:18 ب.ظ

دوبیتی آخر از همه زیباتره! من بانوی سراینده رو نمیشناختم ... سپاس

پروانه یکشنبه 28 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 12:56 ب.ظ

http://www.vajehyab.com/?q=%D8%AF%D9%88%D8%B4+%D8%B2%D8%AF%D9%86

از چارانه «تن زدن» از بیت اولش خوشم آمد و به نظرم دوش زدن سکوتشو شکست و از بیت دومش خوشم نیومد.

«قدم حادثه» عالی بود

«خواب آشفته» با این مفهومِ خوب، قشنگ سروده نشده بود.

به قول محسن حجت بر ما تمام کردید. سپاس.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد