شکوه

شد در شکوه‌ی ما با سر گیسوی تو باز

شب وصل است بسی کوته و این قصه دراز

پر من باز ولی رفته ز یادم پرواز

من که پرواز ندانم چکنم با پر باز

گر به رویم همه درهای خوشی بندد چرخ

هیچ غم نیست اگر هست در میکده باز

گفتمش با غم هجران چکنم گفت بسوز

گفتمش چاره‌ی این سوز بگو گفت بساز

همه گویند که پروانه بود عاشق شمع

عاشق کیست بگو شمع به این سوز و گداز

وصال شیرازی

نظرات 1 + ارسال نظر
فلورا سه‌شنبه 20 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 07:38 ب.ظ


نچسبید آقای رشاد عزیز

یه شعر بهاری میگذاشتین خب! ره میکده رو باز کردین که از غم چرخ بدان پناه ببریم؟ من هنوز در سال جدید تو این فاز نیفتادم...
حالا به جبران اینکه شعر بهاری در پست تون نداشتیم... من با اجازه تون یه کامنت بهاری میذارم از قاآنی شیرازی:

نسیم خلد میوزد مگر ز جویبارها
که بوی مشک میدهد هوای مرغزارها
فراز خاک و خشتها، دمیده سبز کشتها
چه کشتها بهشتها، نه ده نه صد هزارها
به چنگ بسته چنگها، به نای هشته رنگها
چکاوها، کلنگها، تذروها، هزارها
زنای خویش فاخته، دو صد اصول ساخته
ترانه ها نواخته، چو زیر و بم تارها
زخاک رسته لاله ها، چو بسدین پیاله ها
به برگ لاله ژاله ها، چو در شفق ستاره ها
فکنده اند همهمه، کشیده اند زمزمه
به شاخ سروبن همه، چه کبک ها چه سارها
نسیم روضه ی ارم، جهد به مغز دمبدم
زبس دمیده پیش هم، بطرف جویبارها
بهارها، بنفشه ها، شقیقها شکوفه ها
شمامها خجسته ها، اراکها، عرارها
زهر کرانه مست ها، پیاله به دست ها
ز مغز می پرستها، فشانده می خمارها
ز ریزش سحاب ها، در آبها حباب ها
چو جوی نقره آبها، روان در آبشارها
فراز سرو بوستان، نشسته اند قمریان
چو مقریان نغز خوان، به زمردین منارها
فگنده اند غلغله، دوصدهزار یکدله
به شاخ گل پی گله، ز رنج انتظارها
درخت ها بارور، چو اشتران باربر
همی زپشت یکدگر، کشیده صف قطارها.....

کپی پیستش میکنم رو یک پست جدید. مرسی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد