زیور به خود مبند که زیبا ببینمت
با دیگران مباش که تنها ببینمت
در این بهار تازه که گلها شکفتهاند
لبخند عشق زن که شکوفا ببینمت
یک جام نوش کردی و مشتاق دیدمت
حام دگر بنوش که شیدا ببینمت
بگذشت در فراق تو شبهای بیشمار
هر شب در این امید که فردا ببینمت
نازم به بینیازیت ای شوخ سنگدل
هرگز نشد که اسیر تمنا ببینمت
منتپذیر قهر و عتاب توام ولی
میخواستم که بهتر از اینها ببینمت
مفتون امینی
لایک!
ای وَل... یعنی این شد شعر ناب... به به
کیفورمان شد و خوشمان آمد... بسیار هم خوب
رشاد گرامی 20 گرفتین... برید دیگه خوش حال باشید و امشب جشن بگیرید... ما تشکرات در می کنیم...!
اصلن این رو من در این روزهای ملکوتی و تعطیلی می خوانم. فقط باید آهنگ براش پیدا کنم.
حرف نداشت.
دست مریزاد به مفتون و دست مریزاد به تو.
واقعاً زیباست به قدری همه چیز تمام است این غزل که می توانی اوج شعر امروز و دیروز را در آن ببینی انگار یک جایی ایستاده ای بینابین مثلن میان حافظ و ابتهاج، صفای شعر هر دو را دارد برایم
و برای من زیباترینش بیت نخست و فردا ببینمت اش!!
یک جایی این دوبیت رو بیشتر از این متن دیدیم.
منشین گران و جامه سبک ساز و رقص کن
رقصی چنان که آفت دل ها ببینمت
ای ایستاده در پس این پرده ی غبار
نزدیکتر بیا که هویدا ببینمت
سپاس
به به!
هیچ چیز مثل این شعر زیبا نمیتونست خستگیمو از بین ببره!
خیلی سپاسگزارم آقای رشاد عزیز!
منتظر اجراش با صدای محسن گرامی هستم!
بسیار زیبا بود
خیلی کیف داد
خب ببخشید که کم میام
ولی وقتی بیام همشو با هم می خونم
دست مریزاد
خوندمش.
با ترانه ای از عمر دزیی.
دمت گرم. خیلی قشنگه.
ضمناً صدای عمر دزهیی، مخصوصاً این آهنگشو خیلی دوست دارم.
آدرسشو دادم؟
http://s2.picofile.com/file/7847576662/Bebinamat_ICAB.mp3.html