یا چو رفتی به امید دگرانم مگذار
گاه گاهی به من از مهر پیامی بفرست
فارغ از حال خود و جان و جهانم مگذار
چون دم صبح به روز سیهام خنده مزن
در کف گریه از این بیش عنانم مگذار
بر دلم داغ غم عشق تو ایام نهاد
تو دگر داغ غم هجر به جانم مگذار
منشین در بر غیر و مبر از یاد مرا
غم دیگر به سر درد نهانم مگذار
جز تو چشم طمع از هر دو جهان پوشیدم
پس تو تنها دگر ای سرو روانم مگذار
حاصل من که ز هستی همه ناکامی بود
برو ای عمر و به جا نام و نشانم مگذار
دامن از دست من دلشده ای دوست مکش
در سر دوری خود تاب و توانم مگذار
پای بر دیده «گُلبن» بنه ای مایه ناز
مرو از پیشم و عمری نگرانم مگذار
محمد گلبن
عاشق ار بر رخ معشوق نگاهی بکند
نه چنان است گمانم که گناهی بکند
ما به عاشق نه همین رخصت دیدار دهیم
بوسه را نیز دهم اذن که گاهی بکند
ملا احمد نراقی
پ.ن. میگویند وقتی ملا احمد نراقی این قطعه را برای یغمای جندقی خواند، یغما همچنان ساکت ماند. نراقی گفت: «چرا چیزی نمیگویی؟» یغما گفت: «منتظر فتوای سومینم!»
خفته در چشم تو نازی است که من میدانم
نگهت دفتر رازی است که من میدانم
قصهای را که به من طرهی کوتاه تو گفت
رشتهی عمر درازی است که من میدانم
بینیازانه به ما میگذرد دوست ولی
سینهاش بحر نیازی است که من میدانم
گرچه در پای تو خاموش فتادهست این شمع
سایه را سوز و گدازی است که من میدانم
پژمان بختیاری
مرا به یاد تو ایام عمر پیروز است
که با خیال تو روزم همیشه نوروز است
ز آفتاب جمالت شکفتهام که مرا
چو جلوهی تو نباشد شب است اگر روز است
بیا به فصل گل و عید و عشق و دور بهار
ببین که همدم من آه خانمان سوز است
بهار و می طربافزا شد از طلیعهی گل
ز عشق گل دل بلبل چو لاله پرسوز است
مریم ساوجی
امروز دلا از دوش آشفتهترت بینم
جز مستی می در سر شور دگرت بینم
گویا شدهای عاشق ای دل که بدین گونه
خوناب جگر جاری از چشم ترت بینم
ذرات وجود من از رقص به وجد آید
ای مهر جهانآرا گر یک نظرت بینم
ز اسرار نهان سازم یکباره خبردارت
مانند «محیط» از خود گر بیخبرت بینم
محیط قمی